نقطه، سرخط
روزنامه کیهان روز دوشنبه 15 بهمن ماه
یادداشت روز
نقطه، سرخط
«نتیجه» انتخابات مجلس هشتم این روزها دلمشغولی بسیاری از اهل سیاست در ایران است، با این وجود در صحنه سیاست ایران پدیده ای در حال شکل گیری است که می توان گفت از نتیجه انتخابات، بسیار مهم تر و تامل درباره آن ضروری تر است. تعاملات و درگیری های نیروها و گروههای سیاسی با یکدیگر در آستانه انتخابات مجلس هشتم، آرام آرام در حال منجر شدن به نوعی دگرگونی اساسی در آرایش نیروهای سیاسی در ایران است که به نظر می رسد تاثیری بسیار دیرپاتر و ماندگارتر از نتیجه انتخابات مجلس هشتم و ترکیب عددی کاندیداهای آن خواهد داشت. این آرایش جدید –که روند شکل گیری ان چند ماهی است آغاز شده و هم اکنون در میانه راه قرار دارد- به ویژه در جبهه مقابل اصولگرایی ترکیب نیروهای حاضر در آن جبهه را اساساً نسبت به آنچه در 10 سال گذشته تثبیت شده بود در هم ریخته و مرزبندی های جدید به همراه مبانی نظری و سیاست ورزانه نوین به وجود آورده است.
اساس اتفاقی که رخ داده است این است که نیروهای سیاسی در ایران در یک تقسیم بندی کلان به دو گروه «معتقد به ساختار» و «ساختار شکن» تقسیم شده اند. اصولگرایان در تحلیل های عمومی سیاست داخلی ایران همواره جزو نیروهای معتقد به ساختار طبقه بندی شده اند –و این چیز جدیدی نیست- اما نکته مهم این است که در جبهه اصلاحات هم، اکنون مرزبندی عمیق و جدی میان کسانی که معتقدند ساختار فعلی نظام جمهوری اسلامی ظرفیت کافی برای فعالیت سیاسی را در اختیار نیروهایی با گرایشها و سلیقه های مختلف می گذارد پس باید به آن وفادار ماند و در مقابل نیروهایی که اولویت خود را از ساختار شکنی قرار داده اند بوجود آمده و به تعبیری می توان گفت اصلاح طلبان ساختارگرا در حال فاصله گذاری شفاف با ساختار شکنان و بسا تلاش برای حذف انها هستند. تا مدتی قبل تصور ناظران این بود که لیدر ساختارگرایان در جبهه اصلاحات مهدی کروبی است اما اکنون معلوم شده حتی جریانی مانند حزب کارگزاران هم مایل نیست شراکت در هویت ساختار شکنانه تندروهای حزب مشارکت و سازمان مجاهدین را بپذیرد. در واقع در میان طیف حامیان آقای هاشمی رفسنجانی، حسن روحانی و یارانش که خود را در حزب اعتدال و توسعه سازمان داده اند، مدتها قبل لزوم اجتناب از اینکه بخشی از جریان اصلاحات خوانده شوند را درک کرده بودند. تندروها هم البته خیلی زود با رساندن این پیغام صریح به روحانی که «باید انتخاب خود را بکند» و «اگر بخواهد به قدم زدن در مرزهای دو جناح ادامه دهد جایی در جبهه و فهرست آنان نخواهد داشت حسابشان را با او تصفیه کردند. حزب کارگزاران هم با وجود اینکه مدت بیشتری در خیمه تندروها دوام آورد و هنوز پیوندهایش با آنان گسسته نشده اکنون علاقه ای به هم سرنوشت شدن با آنها نشان نمی دهد.
کارگزارانی ها هم در مرحله ثبت نام و هم در مرحله بررسی صلاحیت ها از مشارکت و مجاهدین پیش افتادند. علاوه بر این درباره موضوعاتی مانند حد اعتدال و تندروی، حمایت بوش از اصلاح طلبان، نظارت خارجی بر انتخابات و شیوه برخورد با چهره هایی مانند محمد هاشمی و حسن روحانی هم اختلافهایی میان این گروه با تندروها به وجود آمد که حتی به طور نسبی حل و فصل نشده است. تداوم این وضعیت کار را به جایی رسانده که کارگزارانی ها احساس می کنند انتقام تاریخی حامیان آقای هاشمی را از تندروهای اصلاح طلب –که در آستانه انتخابات مجلس ششم شدیدترین حملات را به هاشمی سازمان دادند و همین حالا هم گوشه و کنار می گویند برای او شانی بیشتر از یک چانه زن حرفه ای قایل نیستند- گرفته و عملاً با حذف آنها جبهه مقابل اصولگرایی را در خود خلاصه کرده اند. چند روز قبل یکی از چهره های برجسته حزب کارگزاران در محفلی خصوصی بر این نکته تاکید کرده که دیگر چیزی به نام جبهه دوم خرداد وجود ندارد و دوم خردادی ها هم اگر مایل به تداوم حیات سیاسی خود هستند چاره ای جز حمایت از ما ندارند.
در واقع در خلاصه ترین بیان ممکن ضابطه کلی توصیف کننده وضعیت فعلی این است که تندروها در جبهه دوم خرداد چون به ساختار شکنی روی آوردند از ناحیه همه نیروهای معتقد به ساختار از جمله آقای هاشمی رفسنجانی طرد شده اند.
مهم ترین عاملی که به بروز این وضعیت انجامیده این است که تندروهای اصلاح طلب که اکنون حتی در درون آنچه جبهه اصلاحات خوانده می شود هم کاملاً منزوی شده اند، مطلقاً پیش بینی نمی کردند مسیری که از زمان کلید خوردن پروژه استعفا و تحصن در روزهای پایانی عمر مجلس ششم را آغاز کردند با مشکلاتی چنان مهیب هم از ناحیه مردم و هم از نگاه مجموعه معتقدان به امام و انقلاب مواجه شود که روزی همگان بر طرد آنها اجماع کنند. تندروها در مقطعی احساس می کردند حتی لازم نیست پیوند خود را با بیگانگان به طور کامل قطع یا تکذیب کنند چرا علم نظام به وجود پشتیبانان قوی برای اصلاح طلبان در خارج از مرزها هزینه برخورد با آنها را بالا خواهد برد و نظام را در مقابل انها محتاط خواهد کرد.
آستانه انتخابات مجلس هشتم را آنجا که بدل به نقطه اوج منازعه معتقدان به ساختار نظام و ساختار شکنان شده و از دل این نزاع مرزبندی های جدید در حال تعریف است، دارای اهمیتی فوق العاده در تاریخ پس از انقلاب باید به حساب آورد. در همه کشورهای جهان تنها کسانی اجازه حضور در بازی سیاست را می یابند که مجموعه ای ثابت و معین از چارچوبها را پذیرفته و التزام خود به آنها را ثابت کرده باشند. در ایران و خصوصاً در سالهای پس از دوم خرداد 76 این قاعده کاملاً ساده و معقول اندکی مخدوش شده بود و در مقاطعی کسانی اجازه ورود به درون نظام را یافتند که با اصل نظام و مبانی آن مساله داشتند و از کنار هیچ فرصتی برای ساختار شکنی بی تفاوت نمی گذشتند. همانها که همهمه آنها زمانی حتی کسی چون محمد خاتمی را هم بیمناک کرد که چرا از درون اردوگاه اصلاحات صدای دشمن شنیده می شود.
امروز اما جامعه سیاسی ایران به آن درجه از بلوغ و عقلانیت رسیده که تندروها و ساختارشکنان را طرد کند و ضمناً مطمئن باشد نیروهای انقلاب با هر میزان از اختلاف سلیقه اجازه رقابت و گردش آزادانه قدرت را خواهند داشت. آنچه اصولگرایان آن را خط قرمز خود می دانند میدان یافتن چهره های ساختارشکن و حد نشناس است. والا کیست که نداند نظام جمهوری اسلامی پس از احراز شرط «التزام به ساختار» آزادانه ترین انتخابات ها را برگزار کرده و همواره به نتیجه آن وفادار مانده است.
مهدی محمدی