سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اگر آمریکا بگذارد

روزنامه اعتماد روز شنبه 3 آذرماه

سرمقاله

اگر آمریکا بگذارد...

آخرین گزارش محمد البرادعی درباره روند پرونده هسته ای ایران، چندان مطابق میل آمریکا و متحدان نزدیکش نبود. درحالیکه رییس جمهوری ایالت متحده و وزیر خارجه اش دیپلماسی فعالی را به منظور مجاب سازی اعضای اصلی شورای امنیت سازمان ملل متحد با هدف صدور قطعنامه سوم تحریم آغاز کرده و پس از سفر ولادیمیر پوتین به تهران و متاقباً ملاقات وزیر امور خارجه چین با مقامات ایرانی، بر سرعت شکل بندی دیپلماسی تحریم افزوده بودند، ناگهان با گزارشی مواجه شدند که آنان را در ملاحضاتی شبیه موقعیت آچمز قرار داده است.

همراهی دولتهای آلمان و فرانسه با دولت آمریکا پس از دیدار آنگلا مرکل و نیکلا سارکوزی با جرج دبلیو بوش زمانی اراده اعضای قدرتمند 1+5 را در برابر دولت ایران یکپارچه نشان داد که گوردون براون نیز پس از مدتی سکوت همان رویه تونی بلر را در پیش گرفت و برای آنکه فرانسه سارکوزی جای انگلیس را نگیرد وارد میدان شد و از هم سویی کامل دولت خود با سیاست خارجی آمریکا علیه ایران سخن گفت. در این میان چینی ها نیز پس از یک موضع گیری بینابینی و منفعلانه بار دیگر چرتکه تراز بازرگانی مثبت دویست میلیارد دلاری با آمریکا را بالا پایین کردند و به این نتیجه رسیدند که منافع ملیشان برای دفاع از دولت ایران ارجح است. روسها با وجودیکه به صراحت آمادگی خود را برای ارسال سوخت مورد نیاز نیروگاه بوشهر «تا اواسط دسامبر آینده» اعلام کرده اند اما سودای تجدید امپراطوری شبه سرخ و بازگشت به اپورتونیسم رویزیونیستی دوران جنگ سرد و سابقه بازی دوگانه حرفه ای با کارت ایران و فقدان هرگونه عمق استراتژیک در روابط تهران-مسکو به ما هشدار می دهد که وعده های احتمالی پوتین و لاوروف چندان قابل اعتماد نیست و روسها زرنگ تر از آنی هستند که له ایران هر گونه قطعنامه تحریم شورای امنیت را وتو کنند. به رغم مواضع غیر دوستانه دولتهای انگلستان، فرانسه و آلمان و حتی روسیه و چین که در صدور دو قطعنامه پیشین تحریم- نمایان شده قدر مسلم این است که پرچمدار بحران سازی علیه ایران و تبدیل کردن پرونده هسته ای به شاخی زیر چشم ما در اختیار امریکاییان است. سایه این پرچم چنان بلند،  ممتد و فراگیر شده است که طی ماههای گذشته وارد هر رسانه شفاهی (تلویزیونی، رادیویی) و مکتوب (مطبوعاتی) خارجی می شویم تنها بحث داغی که مثل جذام همه گیر شده است مبحث پرونده هسته ای ایران است. پنداری محافل رسانه ای جهان هیچ حرف دیگری جز جدل و مناقشه پیرامون ایران ندارند. گویی همین فردا به محض تعلیق احتمالی غنی سازی، تمام مشکلات جهان معاصر از رشد مجدد طالبان در افغانستان و انسداد مسیر جنگ در عراق تا بحران دارفور و برمه و پاکستان و سقوط ارزش دلار و گرم شدن زمین و گسترش ایدز و ... بسرعت خاتمه خواهد یافت. چنین نیست، چنانکه هم ما می دانیم هم آمریکاییان و هم هر کس دیگری که دو کلاس اکابر علوم سیاسی خوانده باشد... اینکه امریکا با وجود گرفتاریهای فراوان داخلی و خارجی چه هدفی را از اعمال فشارهای روزافزون به ایران تعقیب می کند فعلاً موضوع سخن ما نیست.

همچنین طرح این مولفه که ایالات متحده از مرداد 32 و بسترسازی برای سقوط دولت زنده یاد محمد مصدق بیشترین لطمه را به فراگرد دموکراسی خواهی ایرانیان زده است و یک عذرخواهی ساده مادلین آلبرایت کوچکترین گام عملی در راه جبران اینهمه خسارت نبوده است نیز بیرون از مجال این مجمل است. اما نکات مهمی که باید مورد توجه مردم ایران و همه دموکراسی خواهان جهان قرا بگیرد اجمالاً از این قرار است:

1.      ایالات متحده از طریق فشار بر آژانس انرژی هسته ای و کشیدن پرونده ایران به شورای امنیت موضوعی علمی را یکسره سیاسی و امنیتی کرده است.

2.      بازتاب چنان سیاستی که ما از ان به بحران سازی کاذب یاد می کنیم، در محافل سیاسی-اجتماعی ایران نیز مصرف داخلی پیدا کرده است و عملاً جناح راست «اصولگرا یا ایدئولوژیک یا سوم تیری» را در موضع برتر نسبت به جناح اصلاح طلبان قرار داده است تا هر انتقادی را به خطوط قرمز متصل کنند و به صور مختلف از جمله تهدید و تحدید رسانه های مستقل و پیشگیری از فعالیت رسانه های حزبی گروههای اصلاح طلب فضای تنفس جنبش جامعه مدنی را نیز تنگ تر سازند. اتصال متواتر دانشگاه آزاد و پرونده هسته ای از این جمله است!

3.      در مجموع سیاست خارجی تهاجمی آمریکا بی تعارف- با استقبال راستهای رادیکالی ایرانی مواجه شده است تا موضوعی که علی القاعده باید در آژانس پیگیری شود بر مهمترین اولویت سیاسی ایران 4 سال آینده تاثیر بگذارد، و هوش و حواس افکار عمومی را از ماجرای حیاتی انتخابات مجلس هشتم پرت کند.

4.     و نکته آخر اینکه شورای امنیت و گروه 1+5 در کنار آژانس انرژی اتمی به عنوان دو نهاد زیر مجموعه سازمان ملل متحد به لحاظ حقوقی از اعتبار یکسانی برخوردارند و امریکا نمی تواند با سیاست شتر سواری دولادولا با تمام قدرت از تصمیم یکی دفاع کند و به گزارش دیگری بتازد. جرزنی سیاسی هم حدی دارد!

5.      و اما نکته پسا آخر «یا بعد از تحریر» اینکه آمریکا با سیاست جنگ افروزی در کشورهای همسایه ایران و دیپلماسی «بحران مصنوعی سازی» در داخل ایران آن هم تحت عنوان کذایی دفاع از صلح جهانی و دموکراسی عملاً این فرصت را به اصولگرایان ایرانی می دهد که از طریق امنیتی کردن فضای سیاسی-اجتماعی کشور در آستانه انتخابات حساس مجلس هشتم اصلاح طلبان را در تنگنا بگذارند.