سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پله ها یکی یکی فرو ریخت

روزنامه کیهان روز چهارشنبه 23 آبان

یادداشت روز

پله ها یکی یکی فرو ریخت

 

پله ها یکی پس از دیگری زیر پای آمریکا خالی می شود. 6 سال پس از اجرای طرح خاورمیانه بزرگ و در حالیکه هیئت حاکمه نومحافظه کار کاخ سفید تصور می کردآغاز هزاره سوم میلادی را باید با نام ابرقدرتی بلامنازع آمریکا مهر و موم می کند، اکنون خبرهای بد یکی پس از دیگری منتشر می شود. خیلی هم فرقی نمی کند که خانم رایس در کمتر یک سال 8 بار به خاورمیانه سفر کند یا رییس جمهور و صدر اعظم فرانسه و آلمان در مزرعه شخصی بوش با او درباره اوضاع پیش آمده مذاکره کنند. آنچه واقعیت دارد این است که تحولات به سمتی دیگر می رود و درد زایمانی تعبیر وزیر خارجه آمریکا- اگر هست هیئت حاکمه کاخ سفید را بی نصیب نگذاشته است.

9 ماه پیش (ششم اسفند 85) بود که با طرحی دولت آمریکا، حکومت ژنرال مشرف میزبانی نشست محرمانه وزیران خارجه 6 کشور اسلامی را پذیرفت. قرار بود مسایل عراق و لبنان و فلسطین و سوریه و پرونده هسته ای ایران معضلات اصلی سیاست خارجی آمریکا در خاورمیانه- بررسی و چاره جویی شود. در پیش نویس محرمانه تهیه شده از سوی پاکستان مساله فلسطین و شکستهای بی سابقه رژیم صهیونیستی از حزب الله و حماس در کانون توجه قرار گرفته و پیشنهاد شده بود با تدارک کنفرانس سازش جدید اسراییل به رسمیت شناخته شده و روابط با رژیم اشغالگر قدس عادی شود.

مشابه این نشستها و رفت و آمدها طی یک سال گذشته مکرر اتفاق افتاد و شاید ثمره جدی آن همین کنفرانس پاییزی صلح باشد که قرار است 2 هفته دیگر در آمریکا آناپولیس_ دایر شود. اما واقعیت این است امریکا و برخی دولتهای اروپایی مثل سه دهه گذشته روی طرف بازنده شرط بندی می کردند.

پاکستان که 9 ماه پیش میزبان چنان نشستی بود تا گرهی از کار فروبسته آمریکا بگشاید امروز خود استخوان لای زخم واشنگتن شده و بازی دو سر باخت را برای رژیم آمریکا فراهم کرده است. درست است که عنصری تندرو مثل جان بولتون نو محافظه کار سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل با گرایش حاد صهیونیستی- می گوید:«ما باید از ژنرال مشرف در تحولات پاکستان حمایت کنیم تا از افتادن زرادخانه های هسته ای به دست بنیادگرایان جلوگیری شود، قرار نیست مشرف یک دموکرات پیرو جفرسون باشد بلکه مهم کنترل تاسیسات هسته ای پاکستان است» اما خیلی ها زنگ خطر «سیاستهای غلط، پرهزینه و بدثمر» را شنیده اند. همچنان که گری سیک مشاور امنیت ملی آمریکا دو دولت کاتر طی مقاله ای در روزنامه لس آنجلس تایمز هشدار می دهد:«اتفاق امروز پاکستان مشابه روزهای شکل گیری بی ثباتی و انقلاب در ایران رژیم شاه است. آنجا هم ما از رژیم غیر مردمی دفاع کردیم اما کار از کار گذشته بود. وقایع امروز پاکستان خاطرات ان روزها را برای من زنده می کند در حالیکه پاکستان یک قدرت اتمی هم است. باید صادقانه بگویم ما هیچ راه عملی مناسبی با این مشکل نداریم.» رژیم آمریکا دهه هاست «در جنون زیستن» و تلافی آن جنون به جان خریدن را تجربه می کند. آنها حکومت کودتایی ژنرالها با بمب اتمی را به رسمیت شناختند و حالا کسانی مانند سناتور جوزف بایدن هشدار می دهند که ایران را رها کنید، پاکستان دارای بمب اتمی به مراتب ترسناک تر است. یا به تعبیر واشنگتن پست «شاه ایران مانند پرزیدنت مشرف حامی و متحد ثابت قدم آمریکا بود، اما در نهایت خشم عمومی چنان فوران کرد که هر گونه تلاش برای سازش را نابود کرد. چنین آشوبی با تفاوتهای خاص خود- در پاکستان دارای سلاح اتمی در حال شکل گیری است.»

چرا باید چنین شود؟ ابرقدرتی بلامنازع جهان پرستیژ و حیثیتی نبود که به سادگی برای رژیم ایالات متحده فراهم شده باشد. چه شده که اندوخته یک قرن طی مدتی نه چندان طولانی در حال خاکستر شدن و بر باد رفتن است؟ جهان چرا در ناامنی مطلق به سر می برد و از دورن هر چالش و ناامنی بحران و ناامنی تازه ای زاده می شود؟ اگر دولتمردان امریکایی دچار فلج مغزی شده، سیاستمداران سایر کشورها مانند قاطبه ملتها- حق ندارند بپرسند که جهانی کم هزینه تر و باثبات تر از این نمی شود دست و پا کرد؟

به راستی نتیجه 6 سال قشون کشی به خاورمیانه، صرف دست کم 1500 میلیارد دلار فقط در دو کشور عراق و افغانستان و بازی با جان میلیونها انسان چه بود؟ جز این است که بر حجم ترور و ناامنی و خشونت و حیف و میل انبوهی از فرصتهای امنیت ساز افزوده شد؟ حمایت احمقانه از صدام حسین در غرب و طالبان در شرق ایران آیا چیزی جز شکست سیطره و اعتبارامریکا و اروپا در جهان عاید دیگری هم برای آنها داشت؟ آیا فشار بر ملت فلسطین و نقض بدیهی ترین حقوق او در مذاکات سازش جز بر مقاومت آنها افزود و ستم بر ملت لبنان جز به تکوین و پیروزی حزب الله بر رژیم متجاوز اسراییل منجرشد؟

اینها و دهها پرسش از این دست در جهان مروز در ذهن بسیاری از سیاستمداران و تحلیلگران موج می زند. اینکه همراهی با سیاستهای کذایی غیر از هزینه های گزاف سودی هم دارد یا صرفاً قمار از پیش باخته بازنده ای حرفه ای است؟ اساساً این هزینه ها بعضاً غیر قابل محاسبه و جبران است در حالیکه می شد با کاربست اندکی عقلانیت ابزاری و میانه روی از سوی آنان هم حیثیت قدرت آنها را محفوظ داشت و هم به تعریف نظم امنیتی باثبات رسید نه اینکه مثل امریکا مجبور شود برای معاوضه با حکومت منتخب و مردمی عراق متحد نزدیک ایران- مانند دولتی یاغی و راهزن عمل کند و با تروریستهای ورشکسته بعثی و القاعده ای و منافقین هم کاسه شود. یعنی شان آنها تا این حد پایین آمده است که موتلفشان در عراق بعثی ها و القاعده ایها و در چالش هسته ای با ایران تعدادی ورشکسته گروهک تروریستی منافقین که دنبال تمدید حیات ذلت بار خویشند- باشند؟! پاشنه کفش خانم رایس از جا کنده شد از بس به پایتختهای اروپایی و آسیایی رفت اما آنچه بر جای مانده تحلیل لاوروف وزیر خارجه روسیه است که «امریکا در مخالفت با ایران اتمی تنها هست» و این تحلیل جان بولتون که «قطعنامه جدید علیه ایران حتی اگر تدوین هم شود برش لازم را ندارد و ایران را منصرف نخواهد کرد. ایران از 4 سال مذاکره برای تکمیل فناوری اتمی خود استفاده کرد ما در آستانه شکست سخت دیگری در لبنان هستیم و این امر دشواریهای ما را در خاورمیانه بیشتر می کند. کنفرانس صلح پاییزی در آناپولیس مریلند ثمری ندارد و باید لغو شود.»

آمریکا یکی پس از دیگری خسارت می دهد و برخی کشورهای اروپایی را هم در این خسارت سهیم می کند چون سرنوشت یک ابرقدرت را به چند میلیون صهیونیست سیطره جو و غاصب پیوند زده است، همانها که این روزها با گستاخی به دولت آلمان اعلام کردند بابت ماجرای هولوکاست باید غرامت بیشتری بپردازند! این تعبیر از ژنرال برنت اسکو کرفت مشاور سابق امنیت ملی بوش پدر و رییس هیئت مشاورین بوش پسر است که چند سال پیش در روزنامه فایننشال تایمز منتشر شد و البته باعث برکناری وی از ریاست هیئت مذکور شد- :«آریل شارون، پرزیدنت بوش را روی انگشتانش می چرخاند.» اسکوکرفت این تعبیر را پس از آن گفتکه بوش به دعوت شارون سوار هلی کوپتر وی شد و بر فراز فلسطین اشغالی گزارش وی را شنید بوش پس از آن سخنانی گفت که ژنرال کالین پاول وزیر خارجه وقت را به حیرت و اعتراض واداشت. رییس جمهور آمریکا پس از آن دیدار گفت:«به شارون اجازه خواهم داد تا مساله خود با فلسطینیها را هر طور که خود صلاح میداند حل کند. زمان آن رسیده که دست از تلاش برداریم به نظرم کاری بیش از این از دست ما برنمی آید.» بوش وقتی از پاول شنید که «چنین سخنانی هدر دادن تمام زحمات سیاستهای طولانی آمریکاست و دست شارون را برای هر عمل باز می گذارد و شرایط را بویژه برای فلسطینیان بدتر میکند» شانه هایش را بالا انداخت و پاسخ داد:«بعضی مواقع نمایش و قدرت از سوی یکی از طرفین تکلیف را روشن می کند»!

مشابه این سخنان را رایس در بحبوحه قتل ام و بمباران مردم بی گناه جنوب لبنان از سوی رژیم صهیونیستی در جنگ 33 روزه گفت اما سرنوشت به نوع دیگری رقم خورد تا اینکه امروز آنها مجبور شده اند به تکاپوی بی حاصل از اسلام آباد و بغداد تا بیروت و تل آویو دست یازند. روزنامه نیویورک تایمز در تحلیل 8 سفر سال گذشته رایس به خاور میانه بنویسد «وقتی اسراییل ضعیف و دولت خودگردان دچار تفرقه است این سفرها چه کاری از پیش می برد. او ائتلافی از بازنده ها تشکیل داده تا شاید علیه ایران کاری بکند. روند صلح بی نتیجه پیش میرود مانند جشن عروسی بدون عروس و داماد و این در حالی است که حزب الله قوی تر از گذشته با اعتماد به نفس بیشتری در فعالیت است و احتمال تسلط حماس بر کرانه باختری بیشتر از واگذاری نوار غزه است. سه جنگ در منطقه به نفع ایران تمام شد و عوامل ایران اکنون به اندازه کافی در شمال و غرب و جنوب مرزهای اسراییل حضور دارند. افکار عمومی حتی در کشورهای عرب سنی مذهب، همسو با ایران استهمه این مسایل می تواند دست به دست هم بدهد تا شرایطی وخیم تر از گذشته بوجود آید و آنگاه زندگی رایس سیاه شود.» این به اجمال صورت بندی تحولات خاورمیانه است و بنابراین باید به 77 درصر مردم امریکا حق داد که بر اساس نظر سنجی «مرکز رهبری عمومی وابسته به مدرسه دولتی کندی در هاروارد» و مجله «یواس نیوز اندورلد» اعلام کنند «آمریکا دچار بحران رهبری است» و 79 درصد آنها اعلام کنند «اگر رهبران بهتری زمام امریکا را در دست نگیرند انحطاط کشور ناگزیر است.»

اگرچه فشار مافیای اقتصادی-سیاسی صهیونیسم بین الملل برکشورها رو به گسترش است اما قابل فهم است که چرا کشورهای بسیاری ترجیح داده اند خود را از اتوبوس ترمز بریده و رو به سقوط سیاست آمریکا کنار بکشند. نباید در برخی اظهارات تبلیغاتی و رسانه ای که تداعی همسویی می کند توقف کرد. واقعیت این است که تقریباً هیچ کشوری چه از ارتجاعیون عرب و چه برخی کشورهای غربی- آنجا که کار تقابل و درگیری مثلاً بر سر ایران یا مناطق دیگر جدی می شوند دیگر حاضر نیستند وارد گود شوند و هزینه بپردازند. این روند رو به تشدید و تصاعد است.

محمد ایمانی