سفارش تبلیغ
صبا ویژن

فرصتی برای انصاف ورزیدن

روزنامه کیهان روز دوشنبه 28 آبان ماه

یادداشت روز

فرصتی برای انصاف ورزیدن

 

این چندان در میان اهل سیاست خصوصاً از نوع اصلاح طلب آن معمول نیست، اما دیروز دو تن از چهره های بسیار شاخص جبهه مخالف اصولگرایی ناچار دیپلماسی هسته ای دولت نهم را به دلیل دستاورد بزرگ و بسیار با ارزش آن در همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی، ستودند. سید محمد خاتمی و سید کمال خرازی رییس جمهور و وزیر خارجه دولت اصلاحات در اقدامی که باید آن را به حساب صداقت آنها گذاشت اذعان کرده اند، دستاوردی که به سبب محتوای گزارش اخیر البرادعی نصیب ایران شده موفقیتی است که جز ایستادگی دولت نهم علت دیگری نداشته است. ایستادگی که رییس دولت نهم البته آن را مولفه ای از ایستادگی رهبری و مردم خوانده است.

دیپلماسی هسته ای دولت نهم تا امروز یکی از مهم ترین مجاری تاخت و تاز منتقدان ناصح و عیب جو هر دو- علیه اصولگرایان بوده است، اگرچه بزرگان جبهه مخالف اصولگرایی همواره از ورود به یک بحث صریح و شفاف در این باره طفره رفته اند اما رئوس انتقاد آنها علیه این نوع خاص از دیپلماسی اکنون از فرط تکرار به کلیشه می ماند و چیز پنهانی درباره آن باقی نمانده است.

خلاصه بسیار فشرده و در عین حال دقیق آن انتقادها این است که گفته می شود این سیاست خارجی دولت اصولگرا «پرهزینه و کم دستاورد» است و ادامه این روند نه تنها کشور را به درون بحرانهای عمیق پرتاب خواهد کرد بلکه خسارتهایی به بار خواهد آورد که دیگر تا سالها نمی توان آنها را جبران نمود. در سوی مقابل اصولگرایان استدلال می کنند اتفاقاً این سیاست خارجی برخی از اصلاح طلبان بوده که تقریباً بدون دستاورد امتیازهایی بزرگ به دشمنان کشور واگذار کرده و هزینه هایی کلان روی دست کشور گذاشته است.

حالا بزرگان اصلاح طلب به جمع ستایندگان مشی اصولگرایانه در سیاست خارجی بویژه پرونده هسته ای-  پیوسته اند. آیا معنای چنین دیدگاهی این است که اصلاح طلبان کم کم در حال ایمان آوردن به محاسن اعمال اقتدار و ایستادگی در مقابل دشمنان هستند و بالاخره تکلیف آن گزاره های ظاهراً جدلی الطرفین چه می شود؟

استفاده از متدی که آن را در تحلیل تاریخی «مقایسه وضعیت» می نامند روش خوبی است تا بتوان به نفع دیپلماسی هسته ای دولت اصولگرا استدلال کرد اگرچه با استفاده از روشهای بسیار متنوع دیگر هم کم و بیش می توان به این نتیجه رسید.

اولین نکته ای که باید دقیقاً به آن توجه کرد این است که سابقه و محتوای دیدگاههای ابراز شده توسط اصلاح طلبان نشان می دهد برای آنها فناوری هسته ای خصوصاً فناوری غنی سازی اورانیوم- اصالتی ندارد و می توان از آن در مقابل «ارتقاء روابط با غرب» که کاملاً اصیل و حیاتی پنداشته می شود صرف نظر کرد.

نویسنده این سطور اکنون مجالی برای ورود به جزییات ندارد و مصلحت نیز ورود به بعضی سوابق تاریخی را اقتضاء نمی کند، ولی به سادگی می توان به یاد آورد که چگونه برخی از آقایان از روز اولی که توانایی فنی کشور را چندان جدی نمی گرفتند ولی بعد هم که در اثر تاییدات مکرر آژانس ناچار از اذعان به آن شدند باز هم آماده بودند ارزان و بی دغدغه آن را پیش پای آنچه بهبود روابط با اروپا می خواندند قربانی کنند. درست به همین دلیل از مقطع نوامبر 2004 به بعد مذاکرات هسته ای با تروئیکای اروپا عملاً بدل به گفت و گوهای ارتقاء روابط در چارچوب توافقنامه پاریس شد و اگر نبود اینکه سر این رشته واقعاً جای دیگری است و اگر از دیپلماتهای اصلاح طلب به اندازه کافی اختیار داشتند تا حالا شاید چیزی شبیه بسته مشوق های اوت 2005 جایگزین فناوری شده بود که در نطنز وجود دارد. نکته دوم به تامل در معنای دقیق آن چیزی برمی گردد که اصلح طلبان آن را واقع گرایی در سیاست خارجی می خوانند. این اصطلاح دهان پرکن از جمله آن مواردی است که نیاز به راززدایی دارد. دقت در مجموعه ادبیات دیپلماسی به اصطلاح واقع گرا که عمدتاً توسط اصلاح طلبان تولید شده نشان می دهد خوب اگر توجه کنیم مقصود آنها از واقع گرایی در واقع جز این نیست که برتری بلامنازع قدرت سیاسی و نظامی امریکا در جهان «به عنوان یک واقعیت» و اصل اساسی در تعامل با دنیای خارج پذیرفته شود و بعد تمامی دیپلماسی خود را بر دوش آن استور کنیم. بر این مبنا به طور طبیعی هر نوع دیپلماسی که درصدد به چالش کشیدن هژمونی آمریکا باشد و پیروزی بر آن را امری محتمل بداند «متحورانه»، «آرمانگرا» و «تبلیغاتی» خوانده می شود. از دید اصلاح طلبان ساختمان هر نوع دیپلماسی را باید بر این فرض بنا نهاد که آمریکا قدرت اول و آخر جهان است و تلاش برای تفوق بر آن جز طلب روزی ننهاده کردن و بیهوده خود را به میانه بازی بی سرانجام افکندن نیست. به همین دلیل است که آقایان هرگز حاضر نشدند در مذاکرات خود با غرب سرنوشت پرونده هسته ای را به دیگر پرونده های منطقه ای که ایران در آنها نسبت به امریکا دست بالا دارد- گره بزنند و از قدرت منطقه ای بی بدیل ایران به عنوان اهرمی قدرتمند در چانه زنی های دیپلماتیک استفاده کنند. فرض مستتر در این نوع نگاه به فرایندهای حاکم بر جامعه جهانی این است که گویی جهان از فردای روز پایان جنگ جهانی دوم قدمی جلوتر نیامده و قدرت آمریکا نیز روی یک نمودار مستقیم الخط با شیب مثبت روز به روز فزونی یافته است، متقابلاً از این سو نیز گویی که ایران هنوز همان کشور نحیف و بی سرمایه ای است که باید حد خودش را بشناسد و به آنچه «بزرگترها» به آن می دهند قناعت کند، تا مبادا دردسر درست شود. این چنین خطی دیدن روند تحولات بین المللی و نگاه کم عمق به توانایی ها و مشکلات خود و دشمن بیش از آنکه ساده انگاری باشد خود فریبی است. خاورمیانه پس از 11 سپتامبر چنان تغییر شکل داده که امروز آمریکا در رسمی ترین و بالاترین سطوح ممکن به نفوذ غیر قابل چشم پوشی ایران در ان اذعان دارد و از ده ها مسیر به دنبال یافتن روشی برای کشاندن ایران به مسیر همکاری با خود است. امکان پیروزی بر آمریکا و تغییر دادن معادلات به نفع خود اکنون برای ایران واقعیتی است که اتفاق افتاده نه چیزی که تازه بخواهیم درباره احتمال یا عدم احتمال آن در آینده سخن بگوییم. در داخل ایران شاید بعضی هنوز به این باور نرسیده باشند اما در خود آمریکا حجم اعترافها به دست بالای ایران از حد گذشته است. نکته سوم اما کلیدی تر است، منتقدان دیپلماسی هسته ای دولت اصولگرا آیا می توانند عقب نشینی گام به گام آمریکا در مقابل ایران طی دو سال گذشته را انکار کنند و مهمتر از این به این نکته توجه نکنند که اکنون پیشنهادهای درباره پرونده هسته ای روی میز ایران است که برخی از مدعیان اصلاحات به خواب هم نمی توانستند دید؟ ملاحظات دیپلماتیک اکنون مجال ورود به جزییات را نمی دهد ولی غربیانی که روزی از UF4 جلوتر نمی آمدند حالا از پذیرش نطنز صنعتی به شرط یک ترمز حرف می زنند، آیا با مذاکره و مبادله دل و قلوه پای میز امکان رسیدن به چنین موقعیتی وجود داشت. سخنان دیروز دو صاحب منصب اصلاح طلب نشان داد اصلاح طلبان دلسوز علاقه ای ندارند فرزندان این ملک فردا روز که تاریخ خود را می خوانند از شباهت عجیب و غریب حرفهای برخی از دوستان خود با دشمن ایران متحیر شوند، چنین پیشرفتی را باید مغتنم شمرد.

مهدی محمدی