سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حامی بزرگ مطبوعات به خدا پیوست

روزنامه کارگزاران روز یکشنبه 14 بهمن ماه

احمد بورقانی دیشب در اثر سکته قلبی درگذشت

حامی بزرگ مطبوعات به خدا پیوست

احمد بورقانی روزنامه نگار، معاون اسبق وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و حامی بزرگ مطبوعات ایران شب گذشته درگذشت. بورقانی که به دلیل حمله قلبی به بیمارستان شریعتی منتقل شده بود پس از دو ساعت تلاش کادر پزشکی این بیمارستان و دکتر محمد رضا خاتمی دار فانی را وداع گفت. احمد بورقانی کار خود در مطبوعات را با خبرنگاری جنگ آغاز کرد، او در ستاد تبلیغات جنگ در کنار سید کمال خرازی انجام وظیفه کرد او سپس به مدیریت اخبار خبرگزاری جمهوری اسلامی درآمد، احمد بورقانی مدتی را در دفتر نیویورک ایرنا گذراند.

در زمان وزارت عطاالله مهاجرانی در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بورقانی در مقام معاون مطبوعاتی این وزارتخانه سرمنشاء تحولات عظیمی در عرصه مطبوعات و اطلاع رسانی شد. اهالی مطبوعات و اهل قلم دوران اوج و شکوفای مطبوعات در دهه 70 را مدیون تلاشها و زحمات احمد بورقانی می دانند. او در مجلس ششم به عنوان نماینده مردم تهران به مجلس راه یافت و به عنوان کارپرداز فرهنگی هیات رییسه مجلس ششم خدمات خود به جامعه فرهنگی ایران را ادامه داد.

احمد بورقانی در این دوران از دریافت هرگونه امکاناتی خودداری کرد و حتی حاضر به گرفتن خودرو از مجلس نشد او در این باره می گفت: «هر چه بگیری بعد باید چند برابر به مردم پاسخش را بدهی هراسم از این است که نتوانم.» احمد بورقانی که در محله نظام آباد تهران دیده به جهان گشوده بود در تمام عرصه ها مرام و معرفت خاص بچه های محله نظام آباد را به همراه داشت. همین هم او را در نخستین دیدار به دوست و یاری قابل اعتماد و تکیه گاهی استوار بدل می ساخت.

احمد بورقانی دوران جوانی خود را اینگونه توصیف می کند:« در سالهای قبل از انقلاب در خیابان نظام آباد جنوبی دو باب دبیرستان معروف نظرها بود، اولی دبیرستان محتشم کاشانی در ایستگاه اسلامی که در دهه 50 به ابراهیم صهبا تغییر نام داد. دانش آموزان این دو دبیرستان به رغم همجواری اندک تفاوتهایی با هم داشتند، اولی ها قدری بی پرواتر، صریح تر، ورزشکارتر و درس ناخوان تر و دومی ها کمی با دفتر و کتاب مهربان تر دست به جیب تر و قبل از کتک کاری مقادیری گفتمان نیز خرج می کردند. فروغی ها با سنگ و قوطی و هر شیء کروی و مدور فوتبال بازی می کردند و صهبایی ها عمدتاً با توپ، منتها بی باد و با بادش فرق نمی کرد. فروغی ها مذهبی-سیاسی تر بودند چون آیت الله واحدی برادر پرهیزکار شهید واحدی فدایییان اسلام آنجا تدریس می رکرد و صهبایی ها سیاسی-ادبی تر چون آیت الله مدرس گیلانی ادیب و غزالی شناس زاهد کلاس های سال آخر دبیرستان را از دریای بیکران دانش خویش بهره مند می ساخت. ما صهبایی ها برای نهار ناچار بودیم به سمت میدان فوزیه آن زمان و امام حسین فعلی برویم برنامه این بود که اگر به موقع از دبیرستان بیرون می امدیم نماز را به جماعت در مسجد امام حسین (ع) اقامه می کردیم. تا آنجا که به یادم مانده مرحوم آیت الله سید رضا صدر پدر محترم دکتر محمد صدر معاون سابق وزیر خارجه و شادروان آیت الله حقی مدیر مسئول روزنامه ناکام ملت قبل از انقلاب در این مسجد اقامه جماعت می کردند اگر دیر از مدرسه بیرون می زدیم در نیمه راه در مسجد حضرت فاطمه (س) در ایستگاه عظیم پور نماز ظهر و عصر را فردا به جا می اوردیم. بعد هر کس به فراخور موجودی جیبش ناهاری می زد. فقرا نان و ماست یا نان و پنیر و حلوا ارده و اغنیا نان و کباب یا نان و آش گوشت. از سال 4-53 بود که ساندویچ مد شد.

البته پدرم همواره ما را از تناول ساندویچ منع می کرد و می گفت مانند خران نایستید و غذا بخورید! بعد از نماز و نهار دانش آموزان به چند گروه تقسیم می شدند برخی برای بازی فوتبال و والیبال به مدرسه بازمی گشتند عده ای به سمت فروشگاهها و مغازه های کالا و لباس در حول و حوش میدان فوزیه می رفند که بعدها «فروشگاه کوروش» پاتوق اصلی شان شد و قلیلی نیز به سوی کتابفروشی های میدان. سه باب کتابفروشی در نبش میدان فوزیه و خیابان مازندران و نیز داخل مازندران به یادم مانده است. اولی که محتشم و آب و رنگ دار به چشم می آمد انتشارات امیر کبیر بود. انصافاً استقرار کتابفروشی در آن محل موهبتی بود.

بعدها که کسی نفهمید چرا انتشارات امیر کبیر مصادره شد سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان متولی، کتابفروشی میدان فوزیه را همانند برخی کتابفروشی های دیگر امیر کبیر فروخت و کتابفروشی به لباس فروشی مبدل شد.

انتشارات اشرفی و حمید نیز در اوایل خیابان مازندران برای خود کسب و کاری داشتند، اشرفی پر و پیمان تر بود و حمید کم جان تر. هنوز این دو کتاب فروشی کم و بیش فعالند. در آن سوی میدان نبش خیابان تهران نو هم دو باب کتابفروشی قرار داشت که این روزها هر دو به فرش فروشی مبدل شده اند. تنها نام یکی از آنها در خاطرم باقی است انتشارات خدیر. به نظرم کمی تا قسمتی چپ می زدند بعد از انقلاب دوام نیاوردند و رفتند.

گرچه معمولاً توقف من در کتابفروشی امیر کبیر طولانی بود اما می کوشیدم به چشم کارکنان کتابفروشی نیایم. مشتری ای بودم بیشتر تماشاگر و ورق زن بودم تا خریدار. تقریباً با کتابهای مهم و کلاسیک در این کتابفروشی آشنا شدم و حسرت و داغ ابتیاع شان را در نبش همین خیابان مازندران و فوزیه به دل گرفتم. دو کتابی که آن روزها برای خریدشان بی تاب بودم یکی «با کاروان حله» بود و دیگری «دو قرن سکوت». هر دو به خامه مرحوم حسین زرین کوب تصور می کنم بهای هر یک 35 یا 25 تومان بود و ابتیاع آن با پول توجیبی روزانه آن روزهای من جمع ضدین بود. یادم می آید پول توجیبی روزانه ام 10 ریال بود که 4 ریال آن باید به اتوبوس رفت و برگشت می رفت و 6 ریال آن نیز برای نهار و سایر هزینه های پیش بینی نشده. راه پس انداز آمد و شد پیاده و صرف 90 دقیقه وقت و تناول نهار شراکتی بود با این وجود پولی که در انتهای هفته یا ماه برایم باقی می ماند کفایت کتبی نظیر «با کاروان حله» و «دو قرن سکوت» را نمی کرد. علاقه ام به خرید «با کاروان حله» بیشتر بود. از آن رو که فشرده ای از مقاله «آواره یمگان» را در کتاب «گزیده ای از ادب فارسی» گردآورده استاد علی اصغر خبره زاده خواندم و شیفته شدم. باری به هر دری که می زدم تا برای خرید کتاب مالی فراهم کنم میسر نمی شد حتی به شرط بندی نیز رو آوردم و با عمویم که آهنگری نیک نهاد است و هموست که چشمان مرا بر روی سیاست و اسلام مبارز باز کرد بارها بر سر سفره جناغ شکستیم اما از بخت بد همواره من بازنده می شدم و حیرت انگیزتر اینکه پدرم که در تامین نیازهای مطالعاتی و درسی ما کمترین تردیدی به خود راه نمی داد و از شدت علاقه من به این کتب نیز مطلع شده بود هیچ گاه درصدد بر نیامد که به مناسبتی حداقل یکی از این دو کتاب را برای من تهیه کند و هکذا همویم و این داغ بر دلم ماند. بی کاروان حله برفتم از دبیرستان ابراهیم صهبا در نظام آباد به دانشکده ادبیات دانشگاه فردوسی مشهد در سناباد. زمانی که در مشهد دانشجوی جغرافیا بودم و سفرنامه خوان به تصادف بخت یار شد تا «آواره یمگان» را با حضور قلب بهتری بخوانم و بدین ترتیب علاقه به ناصر خسرو و عشق به کتاب «با کاروان حله» در جانم تازه تر شد اما شر و شور دانشگاه و سیاست در سالهای 59-58 حتی در دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه مشهد اجازه نداد که به معشوق برسم. داغ باقی ماند. فراق 15 سالی به طول انجامید. فراقی که دیگر بحران اقتصادی علت آن نبود. بلکه لجاجتی ناشناخته برای نخریدن کتاب در پشت آن رفته بود. با کتاب قهر کرده بودم که به موقع در دامنم نیامده بود. در تابستان 1374 سفری به سمنان دست داد. به روال معمول در تلاش یافتن کتابفروشی ها و غذاخوری های خوب شهر برآمدم. به کتابفروشی نوبنیادی رهنمون شدم. ویترین ها و قفسه ها نو بودند و برق می زدند اما از کتاب پر و پیمان نشده بود. قصد کردم برای خوش ساختن دل کتابفروش جوان حتماً کتبی ابتیاع کنم اما هرچه بیشتر می جوریدم کمتر می یافتم. که ناگاه چشمم به جمال پرنور «با کاروان حله» روشن شد اجازه ندادم داغش تازه شود به پیشخوان کتابفروشی شتافتم و 2500 تومان وجه آن را پرداختم. شبانه در منزل همشیره در آرامش دلچسب شب سمنان باز هم «اواره یمگان» را مرور کردم و جانی تازه گرفتم. از آن روز تا امروز با کاروان حله با آوارگان یمگان اش عصای دستم در غالب نوشتن ها و گفتارهایم بوده است.

کمتر کسی است که بورقانی را دیده باشد و از او خاطره ای شیرین یا خاطره ای نیک به یاد نداشته باشد. یاور و حامی بزرگ مطبوعات ایران با آن لبخند همیشگی اش و دستانی که همواره کتابی نیمه خوانده شده زینت آنها بود، تصویری ماندگار از اصلاح طلبی واقعی به جای گذاشت. آخرین یادگار بورقانی برگزاری همایش عظیم و ماندگار 100 سالگی مشروطیت بود همانجا بود که او دعا کرد «از خداوند فزونی تیراژ و آگهی را برای کلیه نشریات و روزنامه ها داریم و امیدواریم هیچ گاه روی توقیف را نبینند حتی موقت.» و ما امروز غمگناه تر از همیشه برایش رحمت و مغفرت و علو درجات و برای خانواده محترمش صبر آرزو می کنیم روحش غریق رحمت باد.

 

 


رییس جمهور منتظر رای مجدد مجلس نماند

روزنامه کارگزاران روز دوشنبه 15 بهمن ماه

پرویز داوودی مامور اجرایی کردن نظر شورای نگهبان

رییس جمهور منتظر رای مجدد مجلس نماند

گروه سیاسی: یک روز پس از اعلام نظر شورای نگهبان در خصوص مصوبه مجلس مربوط به «تعیین وضعیت شوراهای عالی کشور» محمود احمدی نژاد طی نامه ای خطاب به معاون خود نظر قبلی دولت را در این زمینه تسهیل کرد. این در حالی است که برخی از نمایندگان معتقدند رییس جمهور قبل از ارائه این نامه باید به انتظار رای مجدد مجلس می نشست تا در صورت عدم پذیرش نظر شورای نگهبان و اصرار بر مصوبه خود مجمع تشخیص مصلحت نظام در این خصوص تصمیم می گرفت.

حال آنکه محمود احمدی نژاد رییس جمهوری در اقدامی شتابزده با استقبال از نظر شورای نگهبان در رد مصوبه مجلس در مورد «تعیین وضعیت شوراهای عالی کشور» طی دستوری معاون اول خود داوودی را مامور اجرایی کردن نظر شورای نگهبان کرد. عباسعلی کدخدایی سخنگوی شورای نگهبان روز شنبه اعلام کرده بود که مصوبه اصلاح شده نمایندگان درباره شوراهای عالی کشور را به دلیل اینکه به برخی اختیارات تفویض شده به شورای انرژی اتمی، شورای عالی آموزش و پرورش، شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، شورای عالی استاندارد، شورای عالی حفاظت محیط زیست و شورای عالی انفورماتیک کشور دارای جنبه تقنینی است، طرح مذکور مغایر اصل 85 قانون اساسی تشخیص داده شده است. کدخدایی تبصره ماده واحده این طرح را مغایر اصل 74 قانون اساسی دانسته و گفته است: تشکیل شوراهای مذکور در ماده واحده از انجا که دارای بار مالی است مغایر اصل 75 قانون اساسی است. احمدی نژاد با استقبال از این نظر شورای نگهبان در نامه خود به پرویز داوودی آورده است:«امیدوارم اجرایی شدن این نظر شورای محترم نگهبان که گام بلندی در راستای شفافیت و سازماندهی قوه مجریه بر مبنای قانون اساسی است موجب کوتاه تر شدن و کامل تر شدن تصمیمات و روند اجرایی شود.» در نامه احمدی نژاد به پرویز داوودی آمده است: نظر به اینکه شورای محترم نگهبان در نظرات محتلف خود تشکیل شوراهای تصمیم گیرنده در رابطه با امور اجرایی را اعم از اینکه با عضویت افراد خارج از هیات وزیران تشکیل گردند یا تصمیم گیری از سوی افرادی غیر از رییس جمهور یا وزیران انجام شود مغایر قانون اساسی شناخته است که از جمله می توان به آخرین نظر این شورا به شماره 24921/35/86 مورخه 11/11/1386 در اعلام مغایرت «طرح تعیین وضعیت شوراهای عالی» (مصوب 25/10/1386 مجلس شورای اسلامی) با قانون اساسی استناد نمود که به موجب آن اختیارات تقنینی، اجرایی و تنظیم آیین نامه ها به وسیله شورای عالی آموزش و پرورش، شورای انرژی اتمی، شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، شورای عالی استاندارد، شورای عالی حفاظت محیط زیست و شورای عالی انفورماتیک را حسب مورد مغایر اصول 60، 85 و 138 شناخته است. بنابراین با توجه به اصل شصتم قانون اساسی که اعمال قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً بر عهده رهبری است از طریق رییس جمهور و وزرا می داند و با عنایت به اینکه مسئولیت تعیین برنامه و خط مشی دولت و اجرای قوانیم مطابق اصل 134، بر عهده رییس جمهور و هیات وزیران است و نظر به اینکه مسوولیت پاسخگویی طبق اصل 137 متوجه وزرا است اینک در اجرای اصل 113 و در جهت اجرای قانون اساسی مقرر می دارد:

1.     کلیه اختیارات و وظایف اجرایی شوراهای ذکر شده در نظریه شورای نگهبان حسب مورد به وزیر مربوط و یا هیات وزیران محول می گردد.

2.    کلیه اختیارات و وظایف تقنینی در هر سطحی متوقف و ممنوع می گردد.

3.   تنظیم و تدوین و تصویب این نامه ها و دستورالعمل ها طبق روال جاری دولت  انجام می شود.

4.   هیات وزیران حسب اقتضا از اختیارات اصول 127 و 138 قانون اساسی در تفویض امور به کمیسیون ها و کارگروه ها یا وزیران استفاده خواهد نمود.

5.    کلیه وظایف و اختیارات اجرایی حاصل از تصمیمات قبلی که در شوراهای فعلی جاری است با پیشنهاد جنابعالی و تصویب هیات وزیران به کمیسیون های ذیربط در دولت و دبیرخانه های مربوط به دبیرخانه دولت انتقال می یابد.

برخی از نمایندگان مجلس اقدام احمدی نژاد در نگارش این نامه را فرار رو به جلوی دولت توصیف کردند زیرا به گفته آنها با وجود ایرادات شورای نگهبان مجلس اجازه اصلاح و حتی ارجاع مصوبه به مجمع تشخیص مصلحت نظام را داشته است. هادی حق شناس، عضو کمیسیون برنامه و بودجه مجلس می گوید:«هنوز مراحل قانونی طرح شوراهای عالی به اتمام نرسیده است که رییس جمهور به معاون خود دستورالعمل صادر کرده است.»

تصمیم مغایر با قانون احمدی نژاد

اختلافات دولت و مجلس بر سر شوراهای عالی کشور پس از آن آغاز شد که محمود احمدی نژاد در تابستان سال جاری به یکباره تصمیم گرفت 28 شورای عالی کشور را در دو شورای «مدیریت» و «برنامه ریزی و پژوهش» ادغام کند. استدلال احمدی نژاد از این ادغام که در واقع به انحلال بسیاری از شوراهای عالی مهم نظیر شورای عالی پول و اعتبار، شورای عالی انرژی، شورای عالی اقتصاد، و شورای عالی آموزش و پرورش منجر شد این بود که رییس جمهوری فرصت کافی برای شرکت در جلسات این شوراها را ندارد و        می توان جلسات 28 شورای عالی کشور را یکجا تشکیل داد و درباره دستور کار آنها فراخور موضوعات تصمیم گیری کرد.

این تصمیم ناگهانی احمدی نژاد انتقاد و اعتراضات گسترده مجلسیان را برانگیخت به نحوی که حداد عادل چندین بار به رییس دولت نهم نامه نوشت و این تصمیم را مغایر قانون اساسی توصیف کرد. به گفته مخالفان تصمیم احمدی نژاد شوراهای عالی کشور که برای تشکیل مصوبه مجلس را داشته اند، برای ادغام یا انحلال نیز باید با مصوبه قانونی و اجازه مجلس در آنها تغییر ایجاد شود. این مساله و سایر مسایل دیگر موجب شد که حداد عادل رییس مجلس هفتم صدایش در آمده و از مقام معظم رهبری کمک بخواهد. او در نامه ای خطاب به آیت الله خامنه ای انتقاد کرد که تصمیم احمدی نژاد در ادغام شورا منجر به حذف برخی از شوراهای مهم از جمله شورای عالی آموزش و پرورش شده است. مقام معظم رهبری در پاسخ به نامه حداد عادل توصیه کردند مصوباتی که مراحل قانون اساسی را طی کرده اجرا شود. بیش از 5 ماه از انتقادات مجلس به ادغام شوراها گذشت و بسیاری از شوراهای عالی در این زمان تشکیل جلسه ندادند. در نهایت اختلافات به جایی رسید که نمایندگان برای مخالفت با تصمیم احمدی نژاد طرح دو فوریتی تهیه کردند و با تصویب آن مقابل اقدام رییس دولت در ادغام شوراهای عالی ایستادند. در جلسه ای که موضوع شوراهای عالی مورد بحث و بررسی قرار گرفت مدافعان سرسخت دولت نظیر محمدرضا باهنر و احمد توکلی اعتراف کردند که «دولت در تصمیم گیری خود شتابزده عمل کرده و از نظرات کارشناسی استفاده نکرده است.» به همین دلیل توکلی پیشنهادی را مطرح کرد که در نهایت به تصویب مجلس رسید. بر اساس این مصوبه دولت موظف شد کلیه شوراهای عالی کشور را با حفظ اختیارات، وظایف و اعضای آن مطابق مصوبات مجلس کما فی السابق تشکیل و اداره کند. بر اساس تبصره این ماده واحده نیز دولت موظف شد ظرف مدت 3 ماه ترتیبات قانونی لازم را برای بازنگری در وضعیت شوراهای عالی از حیث اصلاح شرح وظایف، اختیارات و اعضاء و امکان حذف یا ادغام آنها در یکدیگر برای افزایش کارایی و تشکیل متمم آنها اتخاذ کند. نمایندگان همچنین در اقدامی بی سابقه مصوبات جلسه 133 شورای عالی اداری دولت را لغو کردند.

احمدی نژاد به حداد عادل گله کرد

مخالفت صریح نمایندگان با تصویب طرح دوفوریتی در برابر تصمیم شخص احمدی نژاد در کنار مصوبات دیگری چون تغییر ساعت کار بانکها، تغییر ساعت رسمی کشور و عدم رای به لوایح فوریتی برای برداشت از حساب ذخیره ارزی موجب شد تا رییس دولت نهم در نامه ای انتقادی به حداد عادل گله کند که نمایندگان چوب لای چرخ دولت می گذارند و در امور اجرایی دخالت می کنند. این نامه نگاری ها در کنار نگارش نامه حدادعادل به مقام معظم رهبری پرده از اختلافات شدید دولت و مجلس برداشت.

رد مصوبه مجلس توسط شورای نگهبان

شورای نگهبان مصوبه مجلس در مورد احیای شوراها را دارای ابهام دانسته بود. ایرادات شورای نگهبان به مصوبه مجلس موجب شد تا نمایندگان برای تامین نظر شورا همچنان تصریح کنند که مصوبه یکصد و سی و سومین جلسه شورای عالی اداری و همچنین مصوبات شماره 122724 مورخ 2/8/86 و 130139 مورخ 14/8/86 لغو و شوراهای عالی نامبرده در ذیل با اختیارات وظایف و اعضای آنها کمافی السابق تشکیل و اداره می شوند.

این شوراها شامل شوراهای عالی «علوم، تحقیقات و فناوری»، «آموزش و پرورش»، «فضایی»، «فناوری و اطلاعات»، «انرژی»، «اشتغال»، «توسعه صادرات غیر نفتی»، «رفاه و تامین اجتماعی»، «بیمه»، «آب»، «میراث فرهنگی و گردشگری»، «استاندارد» «حفاظت محیط زیست» و «انفورماتیک» و همچنین شورای انرژی اتمی، شورای اقتصاد، هیات امنای حساب ذخیره ارزی، شورای پول و اعتبار است. با تصویب نمایندگان مجلس تبصره این ماده واحده نیز به این شرح اصلاح شد:«دولت موظف است ظرف مدت 3 ماه پیشنهاد لازم را برای بازنگری در وضعیت شوراهای عالی از حیث اصلاح وظایف، اختیارات و تعداد اعضا و امکان حذف یا ادغام آنها در یکدیگر برای افزایش کارآیی و تشکیل مستمر آنها برای تصویب و اجرا به مجلس شورای اسلامی تقدیم کند.» اما این اصلاحات هم مورد تایید شورای نگهبان واقع نشد و شورای نگهبان یک بار دیگر مصوبه را به دلیل مغایرت با قانون اساسی رد کرد. سخنگوی شورای نگهبان اعلام کرد ماده واحده این طرح در خصوص ملغی الاثر بودن مصوبات جلسه 133 شورای عالی اداری، مغایر اصل 60 قانون اساسی است و با توجه به اینکه برخی اختیارات تفویض شده به شورای انرزی اتمی، شورای عالی آموزش و پرورش، شورای اقتصاد، شورای پول و اعتبار، شورای عالی استاندارد، شورای عالی حفاظت محیط زیست و شورای عالی انفورماتیک کشور دارای جنبه تقنینی است. طرح مذکور مغایر اصل 85 قانون اساسی تشخیص داده شد. کدخدایی تبصره ماده واحده این طرح را مغایر اصل 74 قانون اساسی دانست و گفت تشکیل شوراهای مذکور در ماده واحده از انجا که دارای بار مالی است مغایر اصل 7 قانون اساسی است. طبق آیین نامه داخلی و قانون اساسی مجلس می توانست یک بار دیگر مصوبه خود را برای تامین نظر شورای نگهبان اصلاح کند و یا با پافشاری بر نظر خود آن را به مجمع تشخیص مصلحت ارجاع دهد اما رییس دولت نهم منتظر این تصمیم مجلس نمانده و با نگارش نامه به معاون اول خود به استقبال نظر موقت شورای نگهبان شتافته است. حق شناس نماینده بندر انزلی   می گوید: ما طراحان طرح این مصوب را از تغییر اصلاح در مجلس و یا ارجاع به تشخیص مصلحت نظام پیگیری می کنیم. زیرا اقدام دولت در ادغام شوراها بر خلاف قانون اساسی است و اگر اجازه این تصمیمات به دولت داده شود جایی برای آغاز بی قانونی و پذیرش رسمی این تخلفات از سوی مجلس است.


نمکدون

روزنامه کیهان روز شنبه 13 بهمن ماه

گفت و شنود

نمکدون

گفت: دیروز یکی از خبرنگاران آمریکایی در کنفرانس خبری بوش از او پرسید:« چرا با وجود خسارتهای فراوان مالی و جانی، از عراق خارج نمی شوید؟

گفتم: خب! بوش چه جوابی داشت؟

گفت: جرج بوش خسارتهای مالی و جانی آمریکا در لشگر کشی به عراق را نفی نکرد، اما گفت؛ اگر از عراق خارج شویم ایران قدرت ما را دست کم می گیرد و تصور می کند که ارتش آمریکا «ببر کاغذی» است.

گفتم: مگه نیست؟! اگر ارتش آمریکا ببر کاغذی نبود که با اینهمه بدبختی و فلاکت روبرو نمی شد.

گفت: اصلاً معلوم نیست که این بوش چه مرضی دارد که با وجود اینهمه بدبختی در عراق  ساده ترین راه نجات ارتش امریکا را که خروج از عراق است دنبال نمی کند؟!

گفتم: چه عرض کنم؟! از دیوانه ای پرسیدند، سخت ترین کار دنیا چیه؟ جواب داد؛ ریختن نمک توی نمکدون! پرسیدند چرا؟! گفت: چون سوراخش خیلی ریزه!


آزمون اصلاح طلبی

 روزنامه کیهان روز یکشنبه 7 بهمن ماه

یادداشت روز

آزمون اصلاح طلبی

سازمان مجاهدین انقلاب در نامه سرگشاده ای خطاب به رهبر معظم انقلاب که با ذوق زدگی و استقبال گسترده رسانه های بیگانه روبرو شد از مواضع کیهان علیه مدعیان اصلاحات به شدت گلایه کرده و آن را حرکتی برای تخریب چهره گروههای موسوم به اصلاح طلب دانسته است! انگیزه اصلی سازمان از این اقدام -که باید آن را فرار ناشیانه به جلو نامید- بر کیهان پوشیده نیست و به گروه کوچکی که سالها بر بزرگترین منابع اقتصادی کشور تسلط داشته و طی 8 سال در جبهه مدعیان اصلاحات آشکارا با مواضع دشمنان تابلودار ملت همراهی کرده است حق می دهیم! از افشای ماهیت واقهی خود آشفته خاطر و سراسیمه شود ولی آنچه در کیهان علیه برخی از گروههای مدعی اصلاحات و درباره تبدیل آنها به پایگاه دشمنان بیرونی آمده است تماماً تاکید می شود که تماماً- و بدون استثناء همراه با اسناد غیر قابل انکار بوده است بنابراین سوال این است که اگر مدعیان اصلاحات و از جمله اعضای سازمان درباره اسناد ارائه شده از سوی کیهان کمترین تردیدی دارند چرا دلایل خود را ارائه نمی کنند؟ و اگر اسناد کیهان را قابل انکار نمی دانند که نمی توانند انکار کنند- چرا با شهامت و جرات از ملت ایران به خاطر اقدامات و مواضع ناپسند و بعضاً خیانت آمیز خود عذرخواهی نمی کنند؟ و دراین باره گفتنی هایی هست؛

1.      سازمان عصبانی است چرا کیهان درباره حمایت بوش از مدعیان اصلاحات در ایران مقاله نوشته است که باید گفت به بوش اعتراض کنید که از شما حمایت کرده است! آن هم نه یک بار و دوبار و چند بار، بلکه طی چند سال اخیر و به طور پیوسته  و بی وقفه!

2.      نمونه های همخوانی و همراهی بسیاری از مدعیان اصلاحات با مواضع آمریکا و متحدانش فراوان تر از ان است که نیازی به بازگویی دوباره داشته باشد و کیهان به موارد بسیاری از ان اشاره کرده است با ذکر سند. بنابراین حالا نوبت مدعیان اصلاحات است که حداقل برای یک بار هم که شده به مردم بگویند کدام یک از مواضع آنها با مواضع رسماً اعلام شده آمریکا و متحدانش علیه ایران اسلامی همخوان نبوده است.

3.      سازمان در نامه خود از نیاز امریکا به گروههایی نظیر طالبان سخن گفته است که سخنی قابل قبول است و کیهان بارها به طور مستند درباره وابستگی طالبان و القاعده مقاله و گزارش نوشته است. ولی سازمان توضیح نداده است که اگر اقدامات طالبان و گروه القاعده را نیاز آمریکا می داند چرا هنگام حمله امریکا به افغانستان پیشنهاد کرده بودید که ایران به کمک طالبان بشتابید؟ آیا جز این است که قصد داشتید به نیاز آمریکا پاسخ مثبت بدهید؟ اگر نام این اقدام خیانت نیست پس چیست؟

4.      در جریان حمله آمریکا به عراق هم پیشنهاد کرده بودید ایران به کمک صدام برود! و این در حالی بود که خود با صراحت و بارها از وابستگی صدام به آمریکا سخن گفته بودید! آیا در این زمینه هم به دنبال برآوردن نیاز امریکا نبودید؟ تا ایران اسلامی به جای آنکه با محوریت حق طلبی و ضد امپریالیستی با امریکا درگیر شود با محوریت حمایت از صدام دیکتاتور و خونریز در مقابل امریکا قرار گیرد و پرچمداری نهضت اسلامی را از دست بدهد؟ و از این طریق به نگرانی امریکا و متحدانش از حضور قطب قدرتمند و عدالتخواه ایران اسلامی در منطقه پایان بدهید؟! آیا می توانید این همراهی ها و همخوانی ها با دشمنان تابلودار مردم ایران را انکار کنید؟! و اما خنده دار آنکه در نامه خود ادعا کرده اید اگر مواضع اصلاح طلبان نبود امریکا به جای حمله به عراق ابتدا به ایران حمله کرده بود! یالعجب! مگر شما نبودید که ایران را به حمایت از صدام تشویق می کردید؟ بنابراین آیا غیر از این است که قصد داشتید برای هدف نهایی امریکا زمینه سازی کنید؟!

5.      یادتان هست که در جریان چالش هسته ای کشورمان وقتی بوش طی سخنانی گفت؛«ایران از منابع غنی نفت و گاز برخوردار است و دیگر نیازی به انرژی هسته ای ندارد»! سازمان نیز بلافاصله اعلام کرد که ما نفت و گاز داریم و دیگر فناوری اتمی نمی خواهیم؟! یادتان که نرفته؟! و عجیب آنکه بعد از مقاومت ایران اسلامی و کسب موفقیت چشمگیر در فعالیت هسته ای سازمان موضع جدیدی گرفته و اعلام کرد 90 درصد این موفقیت مدیون دولتهای سازندگی و اصلاحات است و فقط 10 درصد آن سهم دولت اصولگرا است؟! آیا چنین نبود؟! پس چرا وقتی پای محاسبه به  میان می آید عصبی و سراسیمه می شوید؟! مگر شما نبودید که فریاد می زدید دانستن حق مردم است!

6.       سازمان با اشاره به ماجرای 11 سپتامبر ادعا کرده است که ایجاد نظام های دموکراتیک در کشورهای منطقه پس از 11 سپتامبر در دستور کار دولت امریکا قرار گرفت و حال آنکه حرکت اصلاحی در ایران سالها پیش از ان بوده است. منظور سازمان این است که چون اصلاح طلبان قبل از 11 سپتامبر حرکت خود را در ایران شروع کرده بودند حمایت بوش از اصلاح طلبان نمی تواند شامل انها باشد؟! که ضمن تعجب از این فرافکنی ناشیانه باید گفت: اولاً امریکا مدتها قبل از 11 سپتامبر نیز از مدعیان اصلاحات حمایت می کرد. ثانیاً؛ مگر حمایت امریکا فقط از گروههایی است که خودش پدید آورده است؟ بوش از هر گروهی که مواضع همخوان با امریکا داشته باشد حمایت می کند، صرف نظر از انکه این گروه ساخته دست امریکا باشد یا نباشد. ثالثاً؛ بوش با صراحت از مدعیان اصلاحات در ایران نام برده است و البته نه یک بار و دوبار بلکه همواره- بنابراین بهتر آن بود که سازمان از این حمایت احساس شرم کند نه آنه در پی وصله پینه ان باشد.

7.      نوشته اند که کیهان بر خلاف گذشته میان گروههای اصلاح طلب تفاوتی قایل نشده و در سرمقاله 23 دی 86 خود همگی اصلاح طلبان را توطئه گر و ... نامیده است! که باید گفت:اولاً در یادداشت مزبور تاکید شده است که برخی از مدعیان اصلاحات با مواضع امریکا و متحدانش همخوانی داشته و دارند و برخی دیگر از این قاعده مستثنی هستند و البته تعجب آور نیست که سازمان در این باره نیز بی صداقتی کرده باشد. ثانیاً با توجه به تفکیک و تفاوتی که یادداشت کیهان نسبت به طیف مدعیان اصلاحات داشته است معلوم نیست چرا سازمان مجاهدین انقلاب که در آن یادداشت نامی از آن برده نشده بود خود را مصداق وابستگی دانسته و به دفاع برخاسته است؟!

8.      سازمان مجاهدین انقلاب کوشیده است خبررسانی کیهان درباره همراهی و همخوانی برخی از مدعیان اصلاحات با امریکا و متحدانش را به موضوع انتخابات مجلس هشتم ربط بدهد و حال انکه کیهان طی 10 سال گذشته بارها و به صورت مستند به اشتراک مواضع بخشی از مدعیان اصلاحات با امریکا پرداخته است بنابراین اطلاع رسانی کیهان دراین باره محدود به هفته های اخیر نبوده است که سازمان تلاش می کند با انگ انتخابای بودن ماجرا واقعیت ان را پنهان کند. از سوی دیگر بر فرض که ماجرا به انتخابات مربوط باشد،خب! چرا سازمان در مقابل اسنادی که کیهان ارائه کرده است دلیل و سند و یا دست کم- شاهد و قرینه ای برای رد آن و اثبات عدم همراهی خود با امریکا و متحدانش ارائه نمی کند؟! اگر طیف مورد اشاره از مدعیان اصلاحات حساب خود را پاک می دانند از محاسبه چه باک دارند؟!

9.      همانگونه که در یادداشت روز کیهان  23/10/86 آمده بود، حمایت بوش از مدعیان اصلاحات با توجه به همخوانی و همراهی مستمر برخی از گروهها و اعضای این جبهه با مواضع آمریکا صورت گرفته و می گیرد بنابراین سازمان مجاهدین انقلاب و برخی از مدعیان اصلاحات که تعدادی از آنها هم اکنون به اصل خود رجوع کرده اند و آشکارا به سرویسهای اطلاعای امریکا پیوسته اند- نمی توانند ادعا کنند حمایت امریکا از اصلاح طلبان برای بدنام کردن آنها بوده است! بلکه دولتمردان آمریکایی با حمایت گسترده و پی در پی خود از مدعیان اصلاحات قصد دارند به مخالفان داخلی خود القا کنند که در مخالفت با ایران اسلامی تنها نیستند و شماری از گروههای سیاسی در داخل کشور نیز با آنها همراه و همزبان هستند! مخصوصاً آنکه بوش در سخنان اخیر خود علاوه بر مدعیان اصلاحات در ایران از گروههای مخالف حزب الله در لبنان مخالفن دولت قانونی مالکی در عراق و مخالفان دولت سوریه نیز حمایت کرده و این خط همیشگی آمریکا و متحدانش است.

10.  و بالاخره اگرچه در این باره گفتنی های فراوان دیگری نیز هست ولی به همین اندازه بسنده کرده و به اعضای سازمان مخصوصا برخی از آنان که سوابق روشن و انقلابی دارند پیشنهاد می کنیم در مواضع خود تجدیدنظر کنند. این بهترین و پسندیده ترین راهی است که پیش روی آنها قرار دارد و ابتدایی ترین آزمون برای اثبات اصلاح طلبی.

حسین شریعتمداری


گنبد و گردو

روزنامه کیهان روز دوشنبه 8 بهمن ماه

یادداشت روز

گنبد و گردو

طایفه دزدان که به سر کوه پناه برده بودند گاه و بیگاه راه را بر کاروانیان می بستند و غارت  می کردند؛ «رعیت بلدان از مکان ایشان مرعوب و لشکر سلطان مغلوب به حکم آنکه ملاذی [پناهگاهی] از قله کوهی گرفته بودند.» شیخ مصلح الدین سعدی در ادامه روایت این ماجرا در گلستان خویش می نویسد که مدبران مملکت برای رفع ضرر رهزنان مشورت کردند و گفتند «درختی که اکنون گرفته است پای -  به نیروی مردی بر آید ز جای/ وگرهمچنان روزگاری هلی به گردونش از بیخ  برنگسلی/ سرچشمه شاید گرفتن به بیل چو پر شد نشاید گذشتن به پیل». بنابراین به کمین نشستند و مردانی جنگ آزموده را سراغ آنها فرستادند تا سرانجام پس از بازگشت از راهزنی و گشودن سلاح از تن و خفتن بر آنان تاختند و کتف بستند و به درگاه ملک آوردند. ملک به کشتن همه فرمان داد. در میان دزدان جوانی خودنمایی می کرد. یکی از وزرا واسطه شد و کرم و اخلاق نیکوی ملک را شفیع قرار داد. ملک روی در هم کشید و گفت«پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است تربیت نااهل را چون گرد کان بر گنبد است». با این حال وزیر اصرار ورزید که «پسر نوح با بدان بنشست خاندان نبوتش گم شد/ سگ اصحاب کهف روزی چند پی نیکان گرفت و مردم شد».

القصه! دزد جوان را بخشیدند و در دستگاه حکومتی نگه داشتند. وزیر هم که او را به فرزندی گرفته بود مدام گزارش می داد «تربیت عاقلان در او اثر کرده وجهل قدیم از جبلت او به در برده» ... تا اینکه طایفه اوباش محلت به او پیوستند و عقد موافقت بستند تا به وقت فرصت وزیر و هر دو پسرش را بکشت و نعمت بی قیاس برداشت و در مغازه دزدان به جای پدر نشست و عاصی شد... سعدی ماجرا را چنین پایان می برد که زمین شوره سنبل بر نیارد در او تخم عمل ضایع مگردان/ نکویی با بدان کردی چنان است که بد کردن به جای نیک مردان»

وزیر مورد اشاره سعدی البته ماجرای پسر نوح را بد فهمده بود. بر اساس آیات 42 تا 47 سوره هود وقتی موج به بلندی کوهها قد کشید نوح او را ندا داد ای فرزند با ما سوار کشتی شد و از کافران نباش. اما پاسخ پسر عاصی نوح این بود که بالای کوه می روم و مرا از آب نگه می دارد. پدر و فرزند در این گفت و گو بودند که موج بین آن دو حائل شد و پسر را غرق کرد. پس از آن طوفان پرماجرا نوح به پروردگار عرضه داشت «خدایا پسرم از اهل و خاندان من بود» اما فصل الخطاب حق این بود که «او از اهل تو نیست به درستی که او عملی غیر صالح و ناشایست است پس نخواه آنچه را بدان آگاهی نداری». نوح همان جا پناه برد به خدا از اینکه از جاهلان نباشد.

نمی دانم این روزها اگر شیخ مصلح الدین سعدی در قید حیات بود و موضوع بررسی صلاحیت نامزدهای نمایندگی مجلس و رد صلاحیت شماری از آنها را در کنار برخی حمایتها می دید بابی از بابهای گلستان خویش را چگونه می نگاشت. یا اگر نوح نبی (ع) در قید حیات بود و می دید برخی خویشاوندان نسبی یا سببی اش به دلیل تخلفات رد صلاحیت شده اند موضعش چه بود. نگارنده بر آن نیست که ادعا کند هر داوطلبی در هیئت های اجرایی رد صلاحیت شده یا احراز نشده، حق با هیئت های اجرایی بوده و در این میان هیچ خطایی یا احیاناً تضییع حقی رخ نداده است- نه، این هم جزو احتمالات است. و برای همین نیز 2 مرحله دیگر در بررسی صلاحیت ها (هیئت های نظارت و شورای نگهبان) تعبیه شده است- بلکه شگفتی از آن رو است که برخی چهره های وجیه برای شفاعت و حمایت شماری از عناصر فاقد صلاحیت و کمترین همراهی با ملت و انقلاب و مملکت ابراز تمایل می کنند، چهره هایی که پیش از این توسط همین عناصر و روزنامه ها و احزابشان با عناوینی نظیر «عالیجناب سرخپوش قتل های زنجیره ای، غضنفر جبهه اصلاحات، اردک لنگ جبهه اصلاحات و ... » مورد طعن و خطاب قرار گرفته اند.

رایزنی و تعامل چهره های سیاسی با مراجع نظارتی تا آنجا که برای نقض قانون و ایراد فشارهای غیرقانونی جهت تعطیلی نظارت نباشد و به احقاق حقی یا دریافت توضیحی قانع کننده درباره ابهامات ذهن خود منجر شود پذیرفته و ممدوح است اما ابهام و تعجب آنجاست که ماجرای نکویی با بدان و بدی به نیک مردان جامعه واقعیت بپوشد.

جبهه گله گشاد اصلاحات البته نه تعریف و هویت مشخصی دارد که جامع و مانع باشد نه شمار اعضای آن معلوم است نه مقصد مدعیان آن و نه حتی عنوان این طیف ائتلافی. به همین دلیل هم اختلافهای اساسی در درون هر یک از گروههای این جبهه نظیر مجمع روحانیون، جبهه مشارکت، کارگزاران سازندگی، اعتدال و توسعه، و همچنین میان این گروهها با هم دیده می شود و اگر نبود برخی عصبیت ها و حمیت ها و پیوستگی های سابق نمی شد توقع چنان جمع شدن هایی را داشت. با این پیش فرض جا دارد از چهره های موجه این جریان که خود را از ارادتمندان نظام و اسلام و انقلاب و مملکت تعریف می کنند پرسید شما کجا و شفاعت معارضان این ارزشها کجا؟ آیا صرفاً خویشاوندیها و رفاقتهای سیاسی سابق مجوز می شود که به شفاعت و حمایت آنان و رفقای جدیدشان که خود را خارج از مدار اسلام و انقلاب و نظام و در برابر آن تعریف می کنند بپردازید؟

تاکید می کنیم که سراغ مراجع قانونی رفتن و رایزنی و تعامل داشتن با آنها حق احزاب و چهره ها و جریان های سیاسی داخل نظام است اما باید به برخی از این دوستان گفت یک بار هم ولو در پستو به همین عناصر افراط کار قانون شکن که قصد حمایتشان را دارید تشر بزنید یا از خود بپرسید که حیثیت خود را پای چه کسانی خرج می کنید؟ (فراموش نکنیم اعتراف رییس مجلس ششم در همین اواخر و در گفت و گو با روزنامه حزب متبوع خود را آنجا که گفت نه من و نه رییس جمهور وقت از پس تندروها برنمی آمدیم و هیچ گوش به حرف ما نمی دادند).

به عنوان یک نمونه از صدها مورد باید پرسید مدیر مسئول روزنامه زنجیره ای توس به عنوان عضو شورای مرکزی در حزب اعتماد ملی و دبیری حزب در استان خراسان رضوی و نامزدی اعتماد ملی در مشهد چه می کند؟ آیا او همان شخصی نیست که روزنامه تحت مسئولیتش تهمت دروغ به محبوب ملت ایران حضرت امام خمینی (ره) بست و ادعا کرد آن حضرت دنبال پناهندگی به فرانسه بود. و نیز همان عنصر تندرویی نیست که زینت کابینه اصلاحات (عطاءالله مهاجرانی) با همه افراط کاری هایش درباره روزنامه توقیف شده آن شخص به روزنامه السفیر گفت:« اگر من هم عضو هیئت منصفه مطبوعات بودم رای به بستن توس می دادم. این روزنامه به جای اگاهی بخشی اوضاع سیاسی را متشنج و با چاپ مقاله های روزنامه نگاران و نویسندگان دوره شاه نسبت به برخی اصول و ارزشهای دینی مردم ایران ابراز تردید کرد و به مراجع دینی توهین نمود... دست اندرکاران توس به بازی خطرناکی دست می زنند زیرا تلاش می کنند خود را طرفدار خاتمی جلوه دهند حال آنکه در واقع سخنگوی نهضت آزادی هستند... دست اندرکاران توس برای دستیابی به قدرت تلاش کردند و به گونه ای عمل می کنند که گویی خاتمی گورباچف و آنان یلتسین هستند که قدرت را در دست خواهند گرفت». (اول مهر 1377)

این روزها با ادبیاتی عاطفی و جانسوز عده ای لاف می زنند که انحصار طلبان تنگ نظر مشغول تشخیص مسلمان و غیر مسلمان هستند. فریاد وااسلاما، واایرانا و واانتخابا به آسمان بلند کرده اند و شماری را هم پیش انداخته تا بلکه از پل بگذرند. اما آیا کسی از این پیش افتادگان نباید از خود بپرسد جماعتی که سایه اسلام و انقلاب و روحانیت و حکومت دینی را با تیر می زدند، حالا چگونه طرفدار اسلام و روحانیت شده اند؟ نباید پرسید اینها که صراحتاً گفتند:« خط امام به موزه تاریخ سپرده خواهد شد» «یزید و ابن زیاد انتقام خشونتهای فراوان علی ابن ابیطالب در بدر و احد و خیبر را از فرزندش گرفتند» «درباره فناوری اتمی 19 سال به دنیا دروغ گفته ایم و حالا دم خروس بیرون افتاده» «چون تقوای اتمی نداریم امریکا حق دارد نگذارد صاحب فناوری اتمی شویم»و ... هزار قول منحط دیگر حالا چگونه یکباره مومن و وطن دوست شده اند؟ آقای خاتمی که سل آخر ریاست جمهوری اش می گفت:«صدای دشمن را از اردوگاه اصلاح طلبان می شنوم» دیگر آن صداها را نمی شنود؟ آقایان دیگری که به دست همین ها ترور شخصیت شدند چطور؟

مراجع قانونی البته با پایبندی به قانون و رعایت حقوق نامزدها و نظام و مردم به تکلیف خود عمل خواهند کرد اما دوستان انقلاب نباید فراموش کنند که خدمت به خائنان خیانت به مردم است. بی تردید هیچ فصل مشترکی میان ارزشهای اساسی انقلاب و جریان منافق افراطی نمانده که بتوان میان این دو را پیوند داد یا در هروله بود. تعصبات قبیله ای و جناحی سابق را باید کنار گذاشت و برآوردی به روز داشت. نوح نبی نزدیک بود آن زحمت و مرارت 950 ساله در راه خداوند را به یک خطا از دست بدهد و در شمار جاهلان درآید؛ فعالان سیاسی که جای خود دارند.

محمد ایمانی      


سه پیشنهاد برای خروج از بن بست

روزنامه اعتماد روز دوشنبه 8 بهمن ماه

نتایج نشست هاشمی، کروبی و خاتمی درباره رد صلاحیت ها

سه پیشنهاد برای خروج از بن بست

گروه سیاسی: «سید محمد خاتمی» «اکبر هاشمی رفسنجانی» و «مهدی کروبی» برای حل معضل رد صلاحیت گسترده اصلاح طلبان به صورت جداگانه با مقام معظم رهبری دیدار می کنند. این موضوع یکی از تصمیماتی است که در جلسه فوق العاده این سه شخصیت تاثیرگذار نظام برای خروج از بن بست و رد صلاحیت ها اتخاذ شد. خاتمی و کروبی شنبه شب روانه منزل هاشمی شدند تا برای تجدید نظر در نتایج هیات های اجرایی هشتمین دوره انتخابات مجلس چاره ای بیندیشند. آنها پس از بررسی گزارشهای ارسالی درباره میزان رد صلاحیت ها در سطح کشور راجه به راهکارهای پیش رو برای رفع عاجل این بحران مذاکره کردند و در نهایت سه اقدام را در دستور کار قرار دادند.

 سه روحانی نام آشنای نظام مقرر کردند که ابتدا خاتمی و سپس کروبی و هاشمی به ترتیب با مقام معظم رهبری ملاقات کنند. به گفته «محمد رضا تابش» در گفت و گو با سایت باران «سید محم خاتمی رییس جمهور سابق ایران، طی روزهای آینده این دیدار را انجام می دهد، و مسایل مربوط به رد صلاحیت اصلاح طلبان و نگرانی این طیف از روند طی شده را به اطلاع ایشان خواهد رساند. بعد از او نیز ریس سابق مجلس و رییس دولت سازندگی روانه بیت مقام معظم رهبری می شوند».

همچنین اسماعیل گرامی مقدم دومین تصمصم حاصل شده از جلسه شنبه شب را در جمع خبرنگاران پارلمانی چنین توضیح داد:«بنا شد تمام جریانات اصلاحات با حمایت این سه شخصیت برای مشارکت حداکثری مردم اقدامات لازم را انجام دهند و زمینه برگزاری یک انتخابات پرشور و حداکثری را فراهم کنند. به جز این و مورد قرار است روسای سابق جمهور و مجلس کشور با شخصیتها و هیات های نظارت در شورای نگهبان وارد مذاکره شوند و آنها را در جریان مسایلی که داوطلبان اصلاح طلب نمایندگی مجلس هشتم به فوریت دست به کار شدند تا شاید شرایط «غیر رقابتی» انتخابات 24 اسفند ماه جاری را تغییر دهند. گروههای مختلف اصلاح طلبان هرچند که در سالهای گذشته همواره با رد نیروهای وابسته به خود از سوی هیات های نظارت روبرو بوده اند؛ اما در این دوره هیات های اجرایی پیشقدم شدند و برای نخستین بار پس از پیروزی انقلاب جمع کثیری از طیف اصلاح طلبان را با اتخاذ شیوه های جدیدی رد صلاحیت کردند.

انجام تحقیقات محله ای فراتر از استعلام از مراجع چارگانه سبب شد که نامه های زیادی مبنی بر رد یا عدم احراز صلاحیت به در خانه داوطلبان نمایندگی مجلس هشتم فرستاده شود. این وضعیت اصلاح طلبان را در شرایط ویژه یی قرار داده است. چون در حالی که اصولگرایان اکثر نیروهای خود را در اختیار دارند و به سرعت برای تکمیل لیست انتخاباتی به رایزنی مشغولند اصلاح طلبان در برخی از حوزه ها قادر به ارائه هیچ لیستی نیستند و در سایر حوزه ها نیز به دلیل رد کاندیداهای کلیدی خود نمی توانند لیست کامل و همه جانبه یی داشته باشند. بر همین اساس اصلاح طلبان که امکان رقابت با رقبای انتخاباتی خود را از خود سلب شده می بینند در یک وضعیت انتظار به سر می برند. آنها از فردای روز اعلام نتیجه تعیین صلاحیت ها توسط هیات های اجرایی جلسه های متعددی برای چگونگی مواجهه با شرایط پیش رو تشکیل دادند. ولی با وجود آنکه این نشستها تداوم دارد همچنان نتیجه مشخصی اعلام نشده است. به گفته سید صفدر حسینی ریس کمیته امور استانهای ستاد ائتلاف اصلاح طلبان تصمیم گیری و لیست نهایی به 13 بهمن ماه زمان اعلام نتیجه تعیین صلاحیت ها در هیات های نظارت موکول شده است.

وی به ایسنا گفت: «روسای ستادهای استانی ائتلاف اصلاح طلبان، اعضای ستاد مرکزی ائتلاف کمیته های ستاد، شورای سیاستگذاری ائتلاف و دبیران کل احزاب و شخصیت های اصلاح طلبی که در امر انتخابات فعال هستند روز سه شنبه تشکیل جلسه می دهند. او موضوع این نشست را برسی رد صلاحیت ها از نظر شرایط رقابتی حوزه ها و کرسی های نمایندگی اعلام کرد ولی در عین حال گفت که نتیجه نهایی بعد از نظر شورای نگهبان علنی می شود. به علاوه امروز اعضای شورای هماهنگی جبهه اصلاحات و دبیران کل احزاب این جبهه به دیدار سید محمد خاتمی می روند.

از توضیحات عضو ستاد ائتلاف اصلاح طلبان و اقدامات گروههای اصلاح طلب چنین برمی آید که این جریان به رغم رد صلاحیت های گسترده نیروهای خود قصد دارد به هر نحو ممکن در انتخابات شرکت کند. تاکنون صحبتی از «تحریم» در میان نبوده، بلکه در جلسات آنان نحوه مشارکت به بحث گذاشته شده است. «کریم ارغنده پور» راجع به پیشنهادهایی که تاکنون مطرح شده است به نوروز توضیح داد:« به طور خلاصه گزینه های پیش روی اصلاح طلبان که هر کدام مخالفان و موافقانی دارد، شامل عدم مشارکت کامل در اعتراض به اینکه امکان رقابت در اکثر حوزه های انتخابی عملاً از بین رفته است، مشارکت در حوزه هایی که امکان رقابت حداقلی در آنها باقی مانده و عدم معرفی نامزد در حوزه هایی که امکان رقابت وجود ندارد، مشارکت و ارائه فهرست کاملی در همه حوزه ها ولو با افراد گمنام و ناشناخته و صرفاً با اثبات اینکه از جناح مقابل نیستند و در نهایت انصراف همه نامزدهای اصلاح طلب و اعتراض به روند انتخابات از طریق مشارکت در انتخابات با رای کبود است.

 البته عضو جبهه مشارکت یادآوری می کند که هیچ یک از پیشنهادهای ارائه شده تاکنون به تصویب نهایی ستاد ائتلاف اصلاح طلبان نرسیده است ولی اقدامات انجام شده نشانگر آن است که اردوگاه اصلاح طلبان روزهای پرکاری را برای رسیدن به یک نتیجه واحد در زمینه انتخابات مجلس هشتم می گذراند؛ روزهایی که به سبب ویژه بودن شرایط اصلاح طلبان همراه با تردیدهای فراوان است و چهره های شاخص را نیز وارد عرصه چاره جویی کرده است. «سید محمد خاتمی»، «مهدی کروبی» و «اکبر هاشمی رفسنجانی» شنبه شب در منزل رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام جلسه فوق العاده تشکل دادند تا راه حلی برای بازگرداندن اصلاح طلبان به عرصه رقابتهای انتخاباتی بیابند.

هم اکنون گروههای مختلف اصلاح طلب در انتظار نتیجه تصمیمات این سه روحانی با نفوذ هستند و بنابراین هر نوع موضعی را به بعد از اقدامات آنان موکول کرده اند. با این حال مجموعه اصلاح طلبان چندان فرصتی برای رایزنی ندارند، چرا که 5 روز دیگر شورای نگهبان نتیجه بررسی صلاحیت ها در هیات های نظارت را اعلام می کند و باید دید که اقدامات عاجل کروبی و هاشمی، خاتمی به چه میزان نتیجه بخش خواهد بود.

 


صداقت رقابت کردن

روزنامه کیهان روز چهارشنبه 3 بهمن ماه

یادداشت روز

صداقت رقابت کردن

پس از چند ماه کش و قوس نظری و مقاله پراکنی بی حاصل اصلاح طلبان بالاخره پذیرفتند که اصل برائت در موضوع بررسی صلاحیت کاندیداها توسط هیئت های اجرایی، نظارت و شورای نگهبان وجهی برای طرح ندارد و بر خلاف همه آنچه ماهها بر آن اصرار می ورزیدند اصل بر آن است که صلاحیت کاندیداها مطابق مواد 27 و 28 قانون انتخابات- بالاخره باید توسط نهادهای خاص احراز شود و از پیش نمی توان بنا را بر این نهاد که همه صلاحیت دارند مگر اینکه خلاف آن ثابت شود!

پس از خاتمه این بحث نظری خصوصاً از دیروز که هیات های اجرایی (معتمدان محلی) بررسی صلاحیت کاندیداها را به پایان رساندند بحث جدیدی آغاز شده با این مضمون که مجریان انتخابات عادلانه رفتار نکرده اند و قصد دارند از اختیارات خود برای بررسی صلاحیت کاندیداها به نفع و طبعاً علیه- یک جناح خاص استفاده کنند.

این بحث ها مطلقاً جدید نیست و جماعتی سالهاست رندانه و با بی انصافی تمام شورای نگهبان را به عنوان مقصر شکستهای سیاسی خود جلوه می دهند و حال آنکه یک بررسی ساده در مجموعه انتخابات های برگزار شده از دوم خرداد 76 به این سو به خوبی نشان می دهد مسئله نظارت استصوابی شورای نگهبان در قیاس با دیگر عوامل بوجود آورنده ناکامی های پی در پی بسیار جزیی و در مواردی کاملاً بی ربط به موضوع بوده و تلاش چهره های تندرو اصلاح طلب برای بزرگ نمایی این موضوع و دروغ سازی های مکرر درباره آن اساساً علتی جز تمایل آنها برای مسکوت ماندن عوامل سیاسی و اقتصادی رویگردانی مردم از آنها ندارد. این عده تا امروز همواره از شورای نگهبان و موضوع رد  صلاحیت ها به عنوان مامنی برای فرار از رویارو شدن با علتهای واقعی شکست های خود استفاده کرده و پرده ای از بی خبری پیش چشمان خود و هوادارانشان کشیده اند، ظاهراً این پرده را یک بار برای همیشه کنار باید زد.

حقیقت این است که یک بررسی ساده در 9 انتخابات برگزار شده پس از دوم خرداد (3 انتخابات ریاست جمهوری، 2 انتخابات مجلس، 3 انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا و یک انتخابات خبرگان) به سادگی ثابت می کند که مسئله اصلی برخی از مدعیان اصلاحات مطلقاً نظارت استصوابی نیست و اگر آنها از اکنون در مناصب حکومتی حضور ندارند علت فقط به تصمیم مردم در عبور از آنها آن هم به دلیل عملکرد و سیاستهای عمیقاً ضد مردمی آنها باز می گردد و در این میانه قصور و تقصیری متوجه شورای نگهبان نبوده است.

این بحث را می توان اندکی با جزییات ادامه داد. انتخابات ریاست جمهوری هفتم را به یاد بیاورید. در آن انتخابات کاندیدای اصلاح طلبان نه فقط در شورای نگهبان تایید صلاحیت شد و در صحنه رقابت حضور داشت، بلکه پیروز میدان هم بود. در انتخابات ریاست جمهوری هشتم باز هم همین فرایند تکرار شد و مشکلی تحت عنوان نظارت استصوابی وجود نداشت.

در انتخابات ریاست جمهوری نهم در حالی که اصلاح طلبان امید فراوان داشتند با رد صلاحیت کاندیدای مورد نظر آنها که خود می دانستند رای چندانی نزد مردم ندارد و حالا پس از گذشت بیش از 5/2 سال گوشه و کنار به این حقیقت اذعان هم می کنند- هم بهانه کافی برای مظلوم نمایی و جو سازی علیه نظام را به دست بیاورند و هم اهداف خود را با اجتماع پشت سر کاندیدای دیگر- همان کار را که در مرحله دوم کردند- تعقیب نمایند. کاندیدای اصلاح طلبان اما به لطف عنایت رهبر بصیر انقلاب مجال حضور در رقابت را پیدا کرد و جالب این است که بر خلاف مجموعه تحلیل های کش دار     اصلاح طلبان با وجود مشارکت بالای مردم (حدود 30 میلیون نفر) باز هم موفق به جلب رای مردم نشد. در مرحله دوم آن انتخابات باز هم با وجود بمباران تبلیغاتی که از داخل و خارج با شدت تمام و با هماهنگی کامل علیه کاندیدای اصولگرا سازماندهی شده بود، کاندیدایی که اصلاح طلبان از سر ناچاری و به طور تاکتیکی حمایت خود را از او اعلام کردند رای لازم برای ورود به ساختمان ریاست جمهوری را به دست نیاورد. (اگرچه بعدها برخی از نزدیکان هاشمی گفتند حمایت تندروهای اصلاح طلب در مرحله دوم یکی از علتهای اصلی شکست او بود و اگر هاشمی مرزبندی خود را با این جماعت شفاف می کرد شاید در جلب رای مردم توفیق بیشتری هم می یافت.) روشن است که در هیچ یک از این 3 انتخابات اصلاح طلبان نمی توانند تقصیری متوجه شورای نگهبان بکنند و اشکالی هم اگر بوده جز به خود آنها باز نمی گردد. درباره 3 انتخابات شورای اسلامی شهر و روستا نیز دقیقاً می توان تحلیل مشابهی ارائه کرد. اگر چه به یک معنا این 3 انتخابات اساساً خارج از بحث ماست چرا که شورای نگهبان اساساً نقشی در نظارت بر آنها نداشته است. اصلاح طلبان انتخابات اول شوراها را بردند در انتخابات دوم با وجود آنکه از حیث بیان شعارها و مواضع ناپسند سنگ تمام گذاشته بودند به اصولگرایان باختند و در در سوم هم باز با وجود اینکه مجلس اصولگرا ناظر بر آن انتخابات بود تمام کاندیداهای مدعی اصلاحات امکان حضور در انتخابات را پیدا کردند و البته این مردم بودند که پای صندوق رای جز 4 چهره معتدل آنها الباقی را شایسته حضور در شورای شهر  تشخیص ندادند پس در مورد انتخابات شوراها هم روشن است که مشکل اصلاح طلبان «بی اعتمادی مردم» بوده نه نظارت استصوابی یا چیزی شبیه آن.

انتخابات دیگری که حتماً نباید از کنار آن گذشت انتخابات دور چهارم مجلس خبرگان رهبری در پاییز سال گذشته است. در آن انتخابات هم وضعیت به گونه ای بود که اصلاح طلبان به آسانی موفق به تنظیم یک فهرست اختصاصی برای خود شدند و نظارت شورای نگهبان هیچ مشکلی ا این حیث برای آنان به وجود نیاورد. مشکل دوباره آنجا رخ نمود که مردم پای صندوق رای آمدند و در حوزه انتخابیه تهران حتی یک کاندیدای اختصاصی اصلاح طلبان مورد اقبال آنها واقع نشد و فهرست جامعتین مدرسین و روحانیت مبارز به طور کامل مورد تایید مردم قرار گرفت.

در مورد انتخابات مجلس هم موضوع ساده تر از آن است که اصلاح طلبان سعی در وانمود کردن آن دارند. در انتخابات مجلس ششم آنکه مدعی است شورای نگهبان است والا اصلاح طلبان نهایتاً به طور کامل در انتخابات حاضر شدند اتفاقاً پیروز میدان هم بودند. انتخابات مجلس هفتم تنها انتخاباتی است که اصلاح طلبان می توانند ادعا کنن نظارت شورای نگهبان در ان برای آنان دردسر ساز بوده و دروغ های بسیار هم در این باره بافته اند. این یادداشت مجالی برای بررسی ورد خاص انتخابات مجلس هفتم که شورای نگهبان تاکنون به سبب آن مورد ظلم فراوان قرار گرفته- ندارد و این کار را حتماً در فرصتی دیگر انجام خواهیم داد لیکن نتیجه بسیار ساده ای که از این مختصر می توان گرفت این است که از 9 انتخابات مورد بحث تنها در یک مورد اساساً ادعاها در مورد عملکرد شورای نگهبان می تواند بهانه ای البته ناشیانه- برای عرضه باشد و در 8 مورد دیگر حتی اصلاح طلبان هم نمی توانند زبان به روی شورای نگهبان بگشایند و مدعی ان باشند.

به این ترتیب می توان پرسید این همه سروصدا درباره نظارت استصوابی چه وجهی دارد در حالیکه واقعیت تاریخی نشان می دهد این شورا همواره امکان رقابت برای اصلاح طلبان را فراهم ساخته و در ان مواردی که شکستی در کار بوده اصلاح طلبان دقیقاً از انتخابات ورای مردم شکست خورده اند نه از عملکرد شورای نگهبان و امثال آن.

پیش از این زمانی نوشتیم که اصلاح طلبان «شجاعت باختن» ندارند حالا ظاهراً باید گفت جماعتی از آنها «صداقت رقابت کردن» هم ندارند.

مهدی محمدی


بروید دنبال کارتان مزاحم نشوید!

روزنامه اعتماد روز چهارشنبه 3 بهمن ماه

بروید دنبال کارتان، مزاحم نشوید!

خواه این نوشته موجب رنجش خاطر اصلاح طلبان و مردمانی که به امید بهبود اوضاع دل به دیدگاهها و برنامه ها و تلاشهای توانفرسای آنان بسته اند، بشود یا نشود، ناگزیرم برای آسودگی وجدان خویش و ثبت در تاریخ هم که شده به صراحت اعلام کنم که :«ای هیات اجرایی انتخابات!» دست مریزاد! حق داشته اید، خیلی هم حق داشته اید، ای همه متولیان صادق و عزم استوار و پا به رکاب انتخابات مجلس هشتم! در همین خوان نخست کاری کردید کارستان! گربه را دم حجله خلاص باید کرد. به قول مشهور عمه خانم عزیزم: یک نه می گویی و نه ماه عذاب نمی کشی. من یکی که از خوشحالی در پوست نمی گنجم. فقط متحیر مانده ام که چرا این تک و توک ادمهای مساله دار و مروز به ویژه انها که سوء سابقه همکاری در دولت معلوم الحال دوم خردادی داشته اند رد صلاحیت نشده اند. نکند از قلم افتاده اند؟ اما نه. می دانم که شش دانگ حواسشان جمع است.

 حتماً حکمتی دارد که عنقریب آشکار می شود. می دانید چرا تا این حد شیفته و شیدای شما عزیزان شده ام؟ می دانید به چه علت از وجود مبارک همه شما که به درستی نام فامیلتان را اصولگرا گذاشته اید احساس غرور می کنم؟ نمی دانید! اما عرض می کنم. به خاطر همین یک جو غیرتی که دارید، به خاطر آن یک ذره ملاحظه و رودربایستی یی که ندارید. کارتان حرف ندارد، خداوکیلی! غلط می کنند اگر بگویند انحصارطلبی و یکدندگی و اقتدارگرایی و زبانم لال تصفیه سیاسی نظام به نفع یک جناح! من می دانم که شماها با آن همه سابقه مبارزاتی در دوران شاه با آن همه هم خطی و همراهی با امام به ویژه در قضایای مهمی همچون جشن نگرفتن نیمه شعبان سال 57 و دوران جنگ تحمیلی و دفاع از نخست وزیر آن دوران همواره به خاطر مناعت طبعی که داشته اید از پذیرش کوچکترین مناصب قدرت گریزان بوده اید. این همه زجر و زحمت را تنها و تنها به قصد قربت مطلبق تحمل می فرمایید. آیا به واقع کاری آسان و باری اندک است قبول مسئولیت و زحمت رد صلاحیت این همه آدم!؟ هرگز! اراده ای می خواهد و خوشبختانه شما عزیزان از آن بهره مندید، چه اهمیتی دارد که بسیاری از این رد صلاحیت شده ها به اندازه طول عمر برخی از شما متولیان نورسته سابقه خدمت به انقلاب و نظام داشته اند!؟ چه ارزشی دارد که آنان با وجود آنهمه کوشش و تلاش مخلصانه در دوره های خطیر و نفسگیر دهه نخست انقلاب و به رغم برخی بی مهری ها و به عزلت راندن ها در سالهای بعد هیچ گاه حتی به اندازه ذره یی در اصالت و ضرورت صیانت از آرمانهای اصیل انقلاب و اساس نظام تردید نکرده اند؟! آنچه اهمیت دارد چموشی و ناهمراهی و فضول مابی این جماعت است که در هر کار و مسئولیتی وارد می شوند، موجب دردسر می شوند. عیب عمده و اساسی این جماعت به اصطلاح اصلاح طلب صرفنظر از اشکالات مادرزادی و ژنتیک! و حتی با غمض عین از اعوجاجات ایدئولوژیک!

این است که به حدو اندازه خود قانع نیستند. به محض آنکه با آنان رفاقت می کنی بیش از کوپن خود صمیمی می شوند به قول آقازاده همسایه ما جوگیر می شوند. صریح تر بگویم پررو         می شوند! دوم خرداد سال 76 لطف کردید دولت را در اختیارشان گذاشتید چه کردند؟ واقعاً چه کردند؟ هیچ کاری که بالد نبوده و نیستند. خدا می داند در ان 8 سال دولت اصلاحات چه آتشی سوزاندند!؟ پی در پی از اجرای قانون و دفاع از حقوق مردم در برابر قدرت سخن گفتن حق قانونی منتقد و منافق را به رسمیت شناختن واژه منحوس دموکراسی و حقوق و کرامت انسانها را سر زبانها انداختن اصطلاحات من درآوردی از قبیل «جامعه مدنی» و «تنش زدایی بین المللی» و شعار مسخره «استقلال، آزادی و پیشرفت» را تابلو کردن! آیا اینها هم شد کار یک دولت درست و حسابی؟!

فتنه توسعه مطبوعات مستقل و آزادی بیان و ایجاد نهادهای مدنی به ویژه سازمانهای غیردولتی هم از همان دوره آغاز شد. همین «حساب ذخیره ارزی» هم که خوشبختانه در سالهای اخیر لایبقی منه الا اسمه از ارتکابهای دولت دوم خرداد است. کار به جایی رسید که رییس جمهور دوم خردادی حتی یک مقدار اعتبار ارزی را که به طور سنتی در اختیار شخص رییس جمهور قرار داشت که در موارد فوری و اضطراری هزینه کند حذف کرد و با شعار مسخره «انضباط مالی» خودش را نیز تابع نظام برنامه و بودجه قرار داد. از این بی عرضگی بیشتر؟! اگر من به جای او بودم مثل یکپارچه آقا پولها را می ریختم توی جیبم از این شهر به آن روستا سفر می کردم و برای رضایت خدا هدیه می کردم به شهروندان عزیز! کاش به همین لاطائلات بسنده می کردند. اما آن نمایش تراژیک افشای قتلهای زنجیره ای را به راه انداختند که یاداوری اش نیز آب به قلب من می ریزد. بمیرم من برای همه دست اندرکاران ان نمایش شکسپیری! اما همه آن جفتک پرانی های سیاسی و فرهنگی دوم خردادی ها به یک سو، ظهور پدیده هولناکی به نام مجلس ششم به یک سو. سر بسته بگویم و بگذرم که بلایی بود آن مجلس سرکش و بی تربیت که می دانم هنوز هم متحیر مانده اید که چگونه نازل شد و چه ها کرد؟ نسلهای اینده درخواهند یافت. جان کلام را آن عزیز گفت که در ان دوره هر روز صبح با شنیدن مذاکرت مجلس از رادیو چه تن های نازنینی که می لرزید؟ مجلس ششم مجلس که نبود هاید پارک بود. مجلس جایی است که نمایندگان محترم با نزاکت  مثل دانش آموزان شاگرد اول و با تربیت آرام روی صندلی هاشان می نشینند سروصدا نمی کنند برای هر کاری خواه خواندن نوشته هاشان، خواه اظهار نظر یا خارج شدن از جلسه یا مشورت کردن با بغل دستی از بزرگ تر ها از معلم یا مبصر اجازه می گیرند. در مجلس ششم به جز یک اقلیت نجیب همه ایستاده بودند! هر روز خسته هم نمی شدند! مگر آدم چقدر می تواند دادو فریاد کند؟ آن هم درباره موضوعات پیش پا افتاده ای همچون دفاع از حقوق قانونی فلان زندانی، رسیدگی به ریشه ها و عوامل فلان قضیه زنجیره ای، پرس و جو درباره درآمدهای غیر شفاف فلان رسانه، غرولند به برخی برخوردهای قضایی، اعتراض به رد صلاحیت های گسترده کاندیداهای انتخابات مجلس! نزدیک به 4 سال است که نه به کنایه و اشاره و تلویح بلکه روراست و قاطع و به تصریح  و نه در فلان محفل خصوصی بلکه در هر تریبون و نشریه و منبر و ماذنه رسمی بارها و بارها اعلام فرمودند که :«دیگر اجازه تکرار ان دوره داده نخواهد شد.» «نیایید که رد صلاحیت می شوید» اما به خرج این جماعت نرفت که نرفت. آیا کسی نیست که به این اصلاح طلبان حالی کند که: بروید دنبال کار و زندگی خودتان. کاندیداتوری مجلس و گرم کردن تنور انتخابات و شور آفرینی برای حضور مردم را بگذارید بر عهده اهلش؟! حالا که با این همه خط و نشانهای مشفقانه و تهدیدهای صادقانه و پرهیز دادن های برادرانه و بویژه برخی بی وفایی های هم مسلکانه! باز هم لجبازی کردید و برای مجلس هشتم مرتکب ثبت نام شدید پس گوارایتان باد این همه رد صلاحیت! بروید دنبال کارتان مزاحم نشوید!


فراتر از انتخابات

روزنامه کیهان روز دوشنبه 1 بهمن ماه

یادداشت روز

فراتر از انتخابات

فاصله زمانی پیروزی نهضت مشروطیت (1285 هجری شمسی) تا اشغال ایران و سقوط دولت متجدد و به ظاهر جمهوری خواه رضاخانی (1320 شمسی) 35 سال است. قریب 4 دهه زمان لازم بود تا کسی مانند سید حسن تقی زاده در فراز و فرود حوادث تاریخی چهره حقیقی خود را از پس شعارهای دموکرات مابانه، ملی و نهضت جمهوری خواهانه آشکار کند. وقتی نهضت عدالتخواهی مردم علیه فساد و ستم رژیم قاجاریه اوج گرفت و توامان منافع دربار و استعمار خارجی (دولت انگلیس) را به خطر انداخت، سفارت این کشور در تهران با هماهنگی برخی متجددان مدعی منورالفکری ترفندی به کار بست تا با تغییر شعار نهضت و سپس محتوا و رهبران آن بتوانند آب رفته را به جوی بازگرداند و نظام سیاسی منحط و وابسته را بازتولید کند.

این آشفتگی گفتمانی در نهضت سرانجام به بازگشت استبداد منجر شد و پس از یک دوره آشفتگی و هرج و مرج سیاسی از طریق کودتای سوم اسفند 1299، به تشکیل دولتی متمرکز به ریاست رضاخان پهلوی و آغاز روزگار سیاه اختناق و دین سوزی و فرهنگ ستیزی و غارت ثروتهای ملی انجامید. در این روزگار تقی زاده هم در حلقه ویزه روشنفکران انگلوفیل قرار دارد که به تربیت سیاسی رضاخان بی سواد و تلقین ادبیات جمهوریخواهی و مدرنیزاسیون و تجدد به وی مشغولند و هم در شمار کارگزاران سیاسی درجه یک کشور که قرارداد فروش تقریباً مفت و انحصاری نفت ایران به انگلیس را بازسازی و نهادینه می کنند. پس از سه دهه سیاست ورزی اینچنین خائنانه بود که تقی زاده در واکنش به اعتراضهای عمومی علیه آن قرارداد  نفتی و خدمات گسترده ی به رژیم انگلیس مجبور شد بگوید «المامور معذور». مامور بودم و معذور! و نیز گفت: هیچ یک از ما مدرس نمی شدیم او بر خلاف موج حرکت کرد و در مقابل رضاخا ایستاد ولی ما ترجیح دادیم با موج حرکت کنیم و خود را به ساحل برسانیم! یکصد سال پس از نهضت مشروطه و هشتاد سال پس از تشکیل سلسله منحوس پهلوی به دست رضاخان اکنون نه تنها آن شگردها و ترفندها برای سوارشدن بر سرنوشت و منابع و منافع ملت ایران کهنه نشده بلکه بازسازی شده و خوش رنگ و لعاب تر از قبل مورد استفاده قدرتهای سیطره جوی زمانه قرار می گیرد.

کسانی که به خاطر مشی و منش اجنبی زده خود زیر علامت سوال افکار عمومی اند، ادعا می کنند اگر جرج بوش رییس جمهور امریکا می خواست از دموکراتها و اصلاح طلبان ایرانی حمایت کند چرا این حمایت را بر زبان آورد؟ ماجرا این است که آقای بوش شنبه 5 ژانویه 2008 در حال تدارک برای سفر خاورمیانه ای با محور اعلام شده «مهار نفوذ ایران» بود. او مجبور بود به افکار عمومی خود پاسخ دهد که چه نسبتی میان امریکا مبارزه با تروریسم و مسایل خاورمیانه وجود دارد. بنابراین نطقی رادیویی ترتیب داد برای ساختن افکار عمومی امریکا نه اینکه بخواهد به مردم ایران پیام دهد.

بر اساس گزارش رسمی سایت کاخ سفید بوش در آن نطق که سه روز قبل از سفر به خاورمیانه انجام شد چنین گفت:« صبح به خیر سه شنبه من سوار بر هواپیمای ریاست جمهور عازم سفری به خاورمیانه هستم... من در مورد اهمیت گفت و گوهای اسراییل فلسطین و اهمیت مقابله با جاه طلبی های تهاجمی ایران گفت و گو خواهم کرد. می دانم که چرایی ارتباط وقایع مربوط به ملتهای خاورمیانه و مردم آمریکا همیشه آشکار نیست ولی در قرن 21 توسعه در آن سوی دنیا تاثیر مستقیمی در زندگی ما دارد همانطور که در 11 سپتامبر دیدیم خطراتی که از آن سوی دنیا برخاسته می توانند مرگ و خرابی را به خیابان های ما بیاورند... در این سفر با شرکای خود درباره نبرد علیه تروریستها و تندروها مشورت خواهم کرد. آنها سپرشان را زمین نمی گذارند پس ما هم نباید بگذاریم، این تنها یک نبرد نظامی نیست، مذهبی هم هست... پس آمریکا باز هم در این منطقه حضور خواهد داشت. ما از دموکراتها و اصلاح طلبان از بیروت و بغداد گرفته تا دمشق و تهران حمایت خواهیم کرد و در کنار آنها خواهیم ایستاد.»

 


فرهنگ سیاسی ما تک پهلوان است

روانشناسی رفتار سیاسی ایرانیان در گفت وگو با حسن عشایری؛
فرهنگ سیاسی ما تک پهلوان است

کیوان مهرگان

رفتار سیاسی شهروندان در هر جامعه یی بازتاب آموزه هایی است که افراد در مقاطع مختلف زندگی فرا می گیرند.اگر جامعه یی رفتار سیاسی سیستماتیک یا حزبی را به عنوان یک مکانیسمی برای جا به جایی دولتمردان پذیرفته و علیه آن تبلیع نمی کند برآمده از یک آموزش همگانی از مهد کودک تا دانشگاه و پس از فارغ التحصیلی است، اما جامعه ما اغلب به رفتارهای محفلی و توده یی بها داده است. پروفسور حسن عشایری روانشناس اجتماعی در گفت وگو با اعتماد به سوالات سیاسی خبرنگار ما پاسخ های روانشناسانه یی داد که می توان این پرسش و پاسخ را به عنوان یک طرح مساله و نه کوششی برای حل مساله در نظر گرفت.

---

- یکی از مهمترین الزامات ایجاد یک جامعه دموکراتیک، وجود شهروندان دموکراتیک یا به تعبیر دیگری شهروندان ماهر است. از یکصدسال پیش که انقلاب مشروطیت در ایران به وقوع پیوسته تاکنون این مساله به عنوان یک خلأ در جامعه ما مطرح بوده است و برخی صاحب نظران در میان علل مختلفی که برای به تاخیر افتادن دموکراسی در ایران برمی شمارند به فقدان شهروندان دموکراتیک هم اشاره می کنند. بنابراین پرسشی بزرگ در برابر نظام آموزشی ایران قرار دارد و آن اینکه آیا شهروندان ایرانی از هوش لازم برای فراگیری اصول یک زندگی دموکراتیک رنج می برند یا اینکه نظام آموزشی ما دچار چنان نقصی است که روحیه استبدادی با وجود نیاز به آموزه های دموکراتیک را در وجود شهروندان از خردسالی تا دانشگاه نهادینه می کند؟

پیش از هر چیز باید بگویم که من به عنوان یک معلم دانشگاه، نتایج و تولیدات آموزش و پرورش را سر کلاس می بینم. روحیات و خلقیات آنها را بررسی می کنم. فرزانه یی می گوید؛ «اگر دانشجویی در زمان دانشجویی مشکل دارد، برگردید عقب، ببینید در مهدکودک چه اتفاقی برای او افتاده.» معنای این جمله این است که ما در مواجهه با مشکلات نباید به همان مقطع بروز مشکل بسنده کنیم. باید برگردیم عقب، تاریخچه و تکاملش را مورد بررسی قرار بدهیم. بنابراین تصور من این است که باید مساله را این گونه طرح کنیم که در جامعه ما فرهنگ حاکم بر خانواده ایرانی با فرهنگ حاکم بر مدرسه و جامعه یی که رسانه ها هم بخشی از آن هستند در تعارض است. البته این تعارضات در همه جای جهان کم و بیش وجود دارد اما مدرسه نوعی جبران کننده است و می تواند انعطاف پذیری ایجاد کند. به عنوان مثال آن فرهنگی که از خانواده برخی کشورهای آسیای شرقی خیلی سنتی است در مدرسه با روش جبران تنظیم می شود. وقتی می گوییم در ژاپن پیشرفت ایجاد شده در پشت آن مسائل فراوانی اتفاق افتاده است یا در زمان کندی رئیس جمهور امریکا جاسوس ها بررسی کردند، متوجه شدند در بحث های علوم فضایی شوروی از آنها جلو افتاده است. رفتند به طور مخفیانه بررسی کردند، بعد از دو سال استادان بنامی که تحقیق کرده بودند اعلام کردند باید کتاب های اول دبستان را عوض کنیم. دقت کنید، نگفتند که باید به پنتاگون پول بیشتری داد، نگفتند که در آریزونا روی انرژی هسته یی کار کنیم. گفتند کتاب های درسی مدارس باید عوض شود. اینها شواهدی است که همه آنها مستند است. یعنی خردورزان و اندیشمندان شان به آنجا رسیدند که «ذهن» باید عوض شود چون ذهن هایی که از مدرسه بیرون می آیند، میوه اش را بعدها خواهند دید. این نکته خیلی مهمی است و من متاسفانه باید بگویم که ما از تاریخ یاد می گیریم که از تاریخ نمی شود یاد گرفت.

- وقتی درباره تضاد سه نهاد جامعه، خانواده و مدرسه با هم سخن گفتید، یاد جمله یی از سیمین بهبهانی افتادم که زندگی مردم امروز را زندگی چندزیستی یا دست کم دوزیستی توصیف کرد. خانم بهبهانی گفت؛ آنچه در مدرسه به عنوان ارزش آموزش داده می شود در خانواده ضدارزش است یا آنچه در جامعه رفتار می شود خلاف آموزه های مدرسه و خانواده است. بنابراین یک فرد برای آنکه بتواند در این سه جزیره دوام بیاورد باید هر بار به رنگی در بیاید. پیامدهای بدیهی این چندزیستی نخست عدم اعتماد به نفس است، دوم عدم اعتماد به جامعه و سپس عدم اعتماد به دولت است. ارزیابی شما برای درمان زندگی چندگانه چیست؟

در کشورهای دیگر مطالعات و مشاهدات خوبی انجام گرفته است و نیازمند میکروسکوپ هم نیست. قبل از اینکه به این مشاهدات بپردازیم رفتاری که دانش آموز ما انجام می دهد را مرور کنیم، ببینیم چه می شود. بارها دیده اید دانش آموزان وقتی امتحان می دهند، کتاب هایشان را پاره می کنند و در جوی آب می اندازند، حتی عده یی بعد از پایان امتحانات می روند دو ش می گیرند تا مدرسه را از خودشان دور کنند. دنیا چراگاه نیست پس باید با چرا شروع کنیم که چرا اینجوری است. در شمال فرانسه از یک دانش آموز می پرسند درباره معلمت حرف بزن، افقی صحبت می کند، یعنی ارتباط از بالا به پایین نیست، این یعنی پویایی ارتباط. او در زبانش نشان می دهد که ارتباطش با معلم مدرسه چگونه است. همین نشان می دهد که در امر آموزش نوعی مشارکت و هم آموزی در بیان دانش آموز وجود دارد. این را تجربه کرده است که بر زبان می آورد. در جنوب فرانسه که الجزایری ها آنجا هستند، دانش آموز مثل شمال فرانسه درباره معلمش سخن نمی گوید و اگر کمی به او فرصت بدهیم به معلمش ناسزا هم می گوید چون از مدرسه کمی نفرت بر او تحمیل می شود. حالا بیاییم کشور خودمان، آیا بررسی کرده ایم چرا دانش آموزان بعد از امتحان کتاب هایشان را پاره می کنند؟ شما از یک دانش آموز بپرسید که الگوی تو کیست یا نام چندنفر را بگو، ذهن شان خالی است، آیا اینها علائم خاصی از یک نارسایی نیست؟ شما نگاه کنید ارتباط معلم با دانش آموز چطور است. آیا معلم با دانش آموز ما ارتباط دارد یا تماس؟،

- منظورتان از تمایز ارتباط با تماس چیست؟

معلم به وسیله کتاب با دانش آموز تماس دارد. چون فقط کلاس درس نیست. معلم باید با دانش آموز همدلی داشته باشد. چرا؟ برای اینکه آنچه در خانواده اتفاق نیفتاده در مدرسه به شکل منظم رخ بدهد. در حقیقت مدرسه این نکته را یاد می دهد که دنیا دلبخواه نیست و نظم دارد. اساساً معنای یادگیری یعنی نظم. آیا به نظر شما مدارس ما مغز اجتماعی تربیت می کند که شاگردانش را به اول و آخر تقسیم بندی می کند؟ آیا این آموزش نظم است؟ به نظر من خیر، این یک آسیب رسانی شخصیتی است.

- علاوه بر اشکالی که شما وارد کردید برخی صاحب نظران از معماری مدارس تا نحوه ارتباط معلم با دانش آموزان، مواد درسی و تفریحات که همه دست به دست هم می دهند که شخصیت شهروندان پی ریزی شود، از چنان ناموزونی برخوردار است که به رغم تغییر سیستم های گوناگون، امکانات و حتی سطح زندگی مردم و زاویه نگاه آنان به سرنوشت خود از مشروطه تاکنون تغییر چندانی نکند. آیا شما هم این مساله را تایید می کنید؟

بله، فراموش نکنید که ما یک فرهنگ تک پهلوان تختی، تک تولیدی نفت و تکنوازان داریم. این حس همبستگی که در جامعه ما ضروری است در آموزش و پرورش ساخته نمی شود، نیازی که جامعه به شهروند دارد را نمی توان در کتاب درسی دانش آموزان خلاصه کرد چون در ارتباط با شهروند مهم ترین مساله یی که اتفاق می افتد بینش است. اینشتین جمله یی دارد که می گوید؛ «اتم را می شود شکافت اما بینش مردم را به سادگی نمی شود تغییر داد.» ما نباید اصولاً سنت گریز باشیم اما یک جاهایی باید سنت شکن و مرزشکن باشیم. نه اینکه محیط آموزش را مانند کنسرو تبدیل به پکیجی کنیم که دست نخورده داده می شود. در این پکیج تماس با دانشجو هست بدون اینکه دانشجو فعالیت و خلاقیت داشته باشد. پیاژه جمله قشنگی دارد. او می گوید؛ «من موقعی که چیزی به دانش آموز دادم یک چیزی را ازش دریغ کردم که خودش می توانست به آن برسد.» آیا ما این امکان را فراهم می کنیم که دانش آموز خودش با استدلال ورزی، نه اندیشه ها را، که اندیشیدن را تجربه کند. اشتباه کند، به مساله نگاه کند، زیر سوال ببرد و حتی یک موضوع را نفی کند و جای آن چیز بهتری بگذارد؟، هرگز، یعنی حقیقت همین است؛ «زانو بزن.» اقتداری که معلم دارد، کتاب دارد، مدرسه دارد، بدون خدشه باید انتقال پیدا کند. در خانواده که اصولاً مردسالاری است، معمولاً ذهن پیش ساخته است. در مدرسه عوض اینکه اینها را بررسی کنند، چه می کنند؟، ما این گرفتاری های ذهنی را داریم. ذهن است که شخصیت را می سازد.

- این پرسشگری دو ریشه دارد؛ نخست فکر کردن، دوم مسوولیت پذیری.

آنچه برای جامعه ما خیلی مهم است مسوولیت پذیری است. خودکفایی است. برای این هم یک پیش زمینه لازم است؛ پیش زمینه یی که ما در جامعه کم داریم.

- این پیش زمینه چیست؟

جرات ورزی. شما نگاه کنید این جرات ورزی در دانش آموزان امریکایی خیلی قوی است. می دانید چرا؟ به خاطر اینکه این مساله در آموزش و پرورش شان خیلی قوی است.

- یعنی چگونه؟

به طور مرموزی این درس به دانش آموزان داده می شود. در حالی که دانش آموز ما از روز اول باید توسری خور بار بیاید. ساکت باشد، آرام باشد.

- می توان همین را به بزرگسالی و رفتار در برابر حکومت و دولت هم تعمیم داد؟،

ما می گوییم مرجع. مرجع چیست؟ مرجع قدرت است نه منطق؟، هم در خانواده و هم در مدرسه این مساله به بدترین شکل ممکن آموزش داده می شود. مادر بچه را تهدید می کند «به پدرت می گویم» یا معلم هم همین طور. به جای اینکه با دانش آموز وارد بحث شود، با تهدید دعوت به اطاعت می شود. این جزء مسائل تربیتی ماست. یعنی انسان های ما یک بعدی بزرگ می شوند. ریاضیات یاد می گیرند، حتی المپیک هم می روند اما هوش عاطفی شان، سواد اجتماعی شان در حد خیلی پایینی است یعنی اینکه شخصیت یکپارچه یی که مهارت داشته باشد، هیجانات و احساساتش را با خردورزی، عقلانیت و علم پیش ببرد، نیست.

- این نکته ناظر بر همان فرهنگ تک پهلوان و تک تولید و تکنواز است؟،

باید تعریف کرد هدف از آموزش و پرورش چیست؟، هدف این است که زیستن را یاد دهد. گام بعدی همزیستی در خانه، مدرسه و جامعه است. همزیستی معنایش این نیست که همه مثل هم بشوند. در همزیستی تفاوت های فردی خیلی مهم است. خلاقیت آنجاست که بتواند دیگران را با رفتار و عقیده دیگر تحمل کند و در ضمن در آنها چیزهایی را جست وجو کند که در خودش نیست. گام بعدی خودشکوفایی است یعنی فرد با خودباوری بتواند از محدودیت های ذهنی که وجود دارد پرواز کند. آنقدر پرواز کند که اصلاً بیفتد تا پرواز فکر را یاد بگیرد و برای پرواز هم تنها بال های قوی لازم نیست. فضایی نیاز است که بتواند آن فضا را بشکند و اوج بگرید. وقتی معلم این فضا را ایجاد نکرد، این عقاب در سطح مرغ خانگی عمل خواهد کرد، چون جوی نیست که او آن را بشکند.

- یکی از مهم ترین وجوه رقابت سیاسی در میان ما ایرانیان، نپذیرفتن اصل رقابت مسالمت آمیز است. حتی گاهی اوقات کار به حذف رقیب هم می رسد. آیا این را باید در فرهنگ آموزشی جست وجو کرد؟

شاگرد اول وقتی شاگرد اول است که به او بگویند نمره ات 20 است اما نمی دهیم تا زمانی که به دانش آموزی که از نظر اقتصادی وضعش مناسب نیست کمک کنی تا سطح او هم ارتقا یابد. آن وقت نه نمره 20 که نمره بالاتری می گیری. اما در مدرسه تیزهوشان ما اتفاقی که افتاده بود، این بود که یک دختر همکلاسش را هل می دهد جلوی ماشین تا خودش شاگرد اول شود یا بعضی دانش آموزان، کتاب های حل مسائل را از کتابخانه مدرسه جمع می کنند تا دیگران دسترسی نداشته باشند مسائل را حل کنند. این دیگر رقابت نیست. حسادت است. شادی من در ناشادی دیگری است. باید این نکته را به طور مرموز آموزش بدهیم که کار منشاء زیبایی است چون اساساً مغز را کار ساخته است و مدرسه کارگاه زندگی است؛ هم کارگاه ذهنی و هم کارگاه بدنی.

- یکی از آثار بدیهی زندگی چندزیستی، رواج ریاکاری است. در چنین شیوه یی فرد ناگزیر است برای بقا و دوام خودش دروغ بگوید و حتی آن را به عنوان یک ارزش در وجودش نهادینه کند، تعبیری که برای زرنگی برخی ها به کار می برند. همین مساله در حوزه مشارکت سیاسی و مشارکت اجتماعی هم مصداق دارد یعنی یک فرد گاه برای دست یازیدن به یک پست و منصب انتخابی و انتصابی ناگزیر است عقایدش را کتمان کند یا نهایتاً به تزویر روی بیاورد. چگونه می توان با فرهنگ تزویر و ریاکاری مقابله کرد؟

علت این رفتار این است که سازمان بندی رفتارهای اجتماعی تابعی از محرک های خاص است. یکی محرک شخصی است و یکی شرایط محیطی. شما می دانید انسان ها معمولاً رفتارشان را پیش بینی می کنند و تجربه می کنند. اینها مربوط به جاهایی است که فرد جرات ورزی داشته باشد ولی وقتی شرایط به گونه یی است که بازار ترویج داغ است، فرد به بیماری دچار می شود که ما در روانشناسی اسمش را گذاشته ایم «درماندگی آموخته شده.» چرا در زبان فارسی این همه واژه های چاپلوسانه داریم؟ چاکرم، نوکرم، خاک پایم. همه اینها به خاطر این است که فرد بتواند در این فرهنگ نفس بکشد.

یعنی یک الگو وجود دارد. چرا این الگو در جاهای دیگر وجود ندارد؟ چون ژنتیکی نیست، آموزشی است، این الگو فرهنگی است که کمتر از 10 درصد با خودمان به دنیا می آوریم.

- یعنی در فرآیند آموزش، تزویر و ریاکاری در وجود فرد نهادینه می شود؟

بله،

- اما آموزش رسمی که این مسائل را تبلیغ نمی کند؟

درست است. ما اسمش را می گذاریم آموزش پنهان چون فرد فضایی برای ابراز وجود شخصی و فکری و اعتماد داشتن برایش وجود ندارد. بنابراین مجبور است برای حفظ موقعیتش تایید کند. چون کسی به او یاد نداده است یعنی آموزش ندیده است که نقد کند. در عوض سفله پروری کرده ایم و طبیعی است در جامعه استبدادزده زبانش و نوشتارش مملو از ادبیات گذشته است. فرهنگسرا را می توان در دو سال ساخت اما فرهنگ مردم را نمی توان در 20 سال عوض کرد. به نظرم آموزش و پرورش ایران باید بکوشد روی این تعارض که در زندگی ماست کار کند. درمان این مساله به برنامه ریزی نیازمند است. باید از کتاب های درسی شروع شود، از رابطه معلم و دانش آموز، از فضایی که وجود دارد و از رسانه ها که کارکرد کمک آموزشی دارند باید شروع شود. اینها دست به دست هم می دهد تا شخصیتی که می خواهد قامت راست کند، خودباوری داشته باشد، جرات ورزی کند، ابراز وجود و استدلال ورزی کند. این مسائل را ما آموزش نمی دهیم. اما در کشورهای دیگر همه اینها را آموزش می دهند. در مدارس کشورهای دیگر یک بحران فکری که ایجاد می شود آن را تبدیل به فرصت می کنند. برای خلاقیت ذهن کودک آنها بحران را به فرصت تبدیل می کنند و ما فرصت هایمان را به بحران. وقتی تعارضی ایجاد می شود به کودک می گوییم به تو مربوط نیست. در حالی که این بحران فکری یک فرصت است. درد زایمان شخصیت است که ما سرکوبش می کنیم. وقتی شهروندی اضطرابی دارد، نگران است. نادان و کم دان است. این فوق العاده مهم است که ما این را با دارو و نه با سرکوب و اصطلاحاتی همچون به تو مربوط نیست جواب بدهیم. من همواره گفته ام قرن 21 قرن ایدئولوژی نیست، قرن متدلوژی است یعنی اینکه ما به چه روشی به چه هدفی می رسیم. ما خیلی جاها حتی عقده های خودمان را به عنوان عقیده تحمیل می کنیم و این فوق العاده خطرناک است. در تلویزیون آموزش می دهیم «بی خیال». چرا «بی خیالش»؟ زندگی همه اش خیال است. یا در برنامه یی می گوید می زنم تو مخت. مخ برای زدن نیست، برای فکر کردن است. این چه طرز برخورد با مخ است؟، زبان ابزار تنظیم رفتار است. این فاصله را چه کسی آفریده است؟ چرا این گونه است؟ چرا محتوای آموزش در یک ده با مثلاً محلات اعیان نشین تهران هم سطح است؟ می تواند هم سطح باشد؟،

- از نگاه شما تربیت شهروندان، فله یی است نه هوشمندانه و سیستماتیک؟

تند نرویم، من فکر می کنم هوش هست، شعور نیست. آنچه مهم است شعورمندی نیست.

- در رفتارهای اجتماعی شهروندان هم این مساله قابل تعمیم است؟

بالاخره نطفه اش، اتم و مولکولش همین است. مدرسه سهمی دارد، صداوسیما یک سهم و خانواده هم همین طور. بنابراین آنچه مدنظر شماست چند عاملی است.

- در گذشته مباحثی مربوط به تهاجم فرهنگی مطرح می شد. از سویی شما گفتید نباید خوراک فرهنگی را مانند کنسرو تحویل مردم بدهیم. این مساله تهاجم فرهنگی و کنسرو فرهنگی قابل جمع است؟

اینها همه جمع اضداد و پارادوکس است.

- و با این اضداد می توان به توسعه امیدوار بود؟

اساساً معنی توسعه برای من این است؛ تحریک پذیری، تحلیل محرک و پاسخ متناسب به تحریک. کشور یا شخص و گروهی که بتواند این مساله را تحلیل کند و پاسخ متناسب را ارائه کند، این فرد، کشور یا گروه توسعه یافته است. کسانی که توسعه یافته هستند در سکوی آینده نشسته، به حال نگاه می کنند.

- ما از سکوی حال به گذشته نگاه می کنیم؟

ما حرف می زنیم اما سخنی نمی گوییم. تورم زبانی داریم و از زبان سوء استفاده می کنیم. زبان یعنی فرهنگ. آن وقت این زبان دارد در صداوسیما کار خودش را می کند. فرهنگ کنسرو نیست. باید روح زمانه را در فرهنگ بدمیم.

- آقای دکتر، این همه درباره مسائل و مشکلات مربوط به رفتارهای ایرانیان سخن گفتیم، شما برای درمان این مسائل چه پیشنهادهایی دارید؟

باید مدارس را بزرگ و خانه ها را کوچک کنیم. باید ارتباط بین خانواده و مدرسه در انتقال دانش و فناوری و تسهیل رفتار علمی تر و محکم تر باشد. بستر فرهنگی باید آماده شود. دیگر پیشنهادهای من در حوزه اصلاح کتاب ها است. ساختار کتاب ها باید عوض شود. یکی دیگر از حوزه هایی که باید اصلاحات روی آن انجام بشود آموزش دهندگان است. بایستی آموزش دگرگون شود و متدولوژی در آن محور قرار بگیرد. اصل «با چه روش چه چیزی را» باید در ذهن جا بیفتد.

شعار بس است. شعور باید همگانی شود. اگر قرار است در مورد رفتار پژوهشی انجام شود، باید بی طرفانه باشد، اگر امروز جوانی به انحراف می رود، علت طاغوت نیست چون 30 سال است که از طاغوت گذشته است. باید رفتار خودمان را بررسی کنیم که چه کرده ایم که این جوان منحرف شده است. دیگر ریشه همه انحرافات در خارج و در طاغوت نیست. همه اش از امپریالیسم نیست. باید بررسی کنیم حتی اگر او توانسته تاثیر بگذارد ما کجا ضعف داشته ایم که او توان اثرگذاری پیدا کرده است.

نکته دیگر اینکه سیستم ذهنی ما قبیله یی است در حالی که زندگی ما شهروندی است. بنابراین باید برنامه ریزی ما طوری باشد که مغز اجتماعی رشد کند.

- آیا این روند به نفع رشد مغز اجتماعی آغاز شده است؟

متاسفانه همه می خواهند گلیم خودشان را از آب بکشند. متاسفانه آن گونه که ما مشاهده می کنیم فردگرایی - اگر به فرد برسد - خیلی قوی است. بعد شهروند آجر روی آجر گذاشته پول تولید می کند. زمین گران می شود، این فاجعه است. باید کار انسان پیشرفت کند، جامعه از لحاظ تئوری سیستم ها اثرگذار و اثرپذیر است. آنچه مهم است داشتن یا بودن است چون وقتی در روزمرگی گیر کردم فکری برای پس فردا ندارم.

- اکنون این گونه ایم؟

بله، متاسفانه در روزمرگی غوطه وریم. «این نیز بگذرد» این حرف مزخرفی است. این نیز نگذرد. چرا ما باید تسلیم سرنوشت شویم؟ ما باید در سکوی آینده بنشینیم و حال را نگاه کنیم تا بتوانیم فردایمان را بسازیم و حل مساله کنیم چون زندگی سراسر حل مساله است. باید ببینیم مساله ما در آینده چیست؟،

- اما ما ترجیح می دهیم صورت مساله را پاک کنیم؟

بله به مساله بنزین نگاه کنید. 70 میلیون بشر در این کره خاکی به اندازه یک میلیارد چینی بنزین مصرف می کنند. یا جوانان را به خاطر پوشش شان تنبیه می کنیم. به جای پوشش ملی برای کوشش ملی در حل مساله چه کرده ایم؟، شما نگاه کنید جوانان را به چه شکلی تنبیه می کنند. جوان آفتاب مهتاب ندیده را می برند بازداشتگاه، کلی اطلاعات می گیرد از خلاف، باید به جوان ها عشق ورزیدن را یاد بدهیم. تعلق به خاک را آموزش دهیم نه اینکه چنان رفتار کنیم که این پرسش را مطرح کند که من چرا در این کشور به دنیا آمده ام. برای من مهم تر از هر چیزی غنی سازی فکر انسان ها است. عوض اینکه مغزها کینه و نفرت واقعیت گریزی و غفلت را غنی سازی کنند باید از عشق و محبت، از یک انگیزه بنیادی برای ساختن و از همه مهم تر بعد زیباشناسی بهره ببرند. زیبا ببینید چون قشنگ زیبا نیست، زیبایی، حل مساله است. عملکرد مثبت زیبا است. به قول ویکتور هوگو دو گروه می توانند جهان را تغییر بدهند؛ آنها که رنج می برند باید چاره یی بیندیشند و آنها که می اندیشند رنج می برند. روی این اصل ما از چه چیزهایی رنج می بریم که باید تغییرشان بدهیم؟ بینش و بستر فرهنگی باید عوض شود. دانش باید با وجدان اجتماعی باشد. باید با نظر مردم برای مردم جلو برویم.