سفارش تبلیغ
صبا ویژن

پوست موز

روزنامه کیهان روز یکشنبه 11 آذرماه

گفت و شنود

 

 

پوست موز

گفت: آقا رضا ربع پهلوی خطاب به مردم ایران گفته است:«شما نمی دانید انگلیس و آمریکا چه سیاستهای حساب شده ای دارند»؟

گفتم: خب! یعنی چی؟

گفت: منظورش این است که بالاخره سر ایران کلاه می گذارند.

گفتم: فعلاً که انگلیس و آمریکا از دیپلماسی ایران کلافه شده اند و خودشان اعتراف دارند که جمهوری اسلامی ایران در بسیاری از موارد آنها را غافلگیر کرده است.

گفت: آخه این حیوونکی هنوز در فکر پدر خنگ و پدربزرگ بی سواد خودشه!

گفتم: یارو توی پیاده رو چشمش به پوست موز افتاد، با خودش گفت؛ بخشکی شانس! باز هم باید بخورم زمین!

 


روزنامه نگاری صلح

روزنامه اعتماد روز سه شنبه 6 آذرماه

 

روزنامه نگاری صلح

انسانها ذاتاً خواهان صلح و آرامش طلبند اما چهره غالب و عارض با تاریخ بشری جز جنگ و خشونت نبوده است به گونه ای که می توان جنگ و خشونت را همزاد و همراه زندگی بشر دانست.تلاش انبیای الهی و مصلحان بشری در طول تاریخ برای مهار جنگ و خشونت و پایه گذاری نظام هایی مبتنی بر عدالت و صلح هر چند گامهایی به پیش بوده اما تاکنون ثمربخش نبوده است و همچنان نایره جنگ و خشونت در گوشه و کنار دنیا انسانهای بی گناهی را به کام مرگ می کشد و زندگی را برای کثیری از آنان تلخ و سخت می کند و چشم اندازی تیره و تار از آینده می سازد و ...

         قطعاً چهره امروز جهان انسانی تر و بهتر از دیروز و به عدالت و صلح نزدیک تر است. هر چند قرن بیستم جنگهای هولناک و وحشتناک بسیاری همانند دو جنگ اول و دوم جهانی را تجربه و پشت سر نهاد و با توجه به پیشرفتهای معرفتی و علمی و فنی حاصله در این قرن، وقوع این جنگ ها در تناقض با محتوای این قرن رخ می نماید اما در سر جمع تاریخ قرن بیستم قرنی رو به جلو برای تاریخ بشری بوده و بویژه در نیمه دوم این قرن با بهره گیری از تجارب بشری رژیمهای دیکتاتوری رو به زوال و نظام های مبتنی بر دموکراسی و حقوق بشر و صلح طلب رو به افزایش داشته است، و طلیعه قرن   21ام را باید طلیعه مبارکی برای دستیابی به صلح و دموکراسی در جوامع بشری دانست که متاسفانه رخدادی همچون رخداد 11 سپتامبر 2001 و پیامدها بعدی آن (حمله آمریکا و متحدانش به افغانستان و عراق) این فرصت تاریخی را خدشه دار و بهانه به دست جنگ طلبان برای کوبیدن بر طبل جنگ و خشونت داد و نگذاشت نایره جنگ از گوش عالم بریده شود.

          روزنامه نگاران چون راوی اخبار حوادث واقعه هستند هرچند خود بیشترین خسارت و خشونت حامل از جنگ را متحمل می شوند اما راوی اخبار جنگ و خشونت می شوند و به گونه ای بر طبل جنگ و خشونت می نوازند و بعضاً خود دامن زنده به جنگ و خشونت در عرصه داخلی یا روابط بین کشورها می شوند. در افغانستان و عراق هر از گاهی خبر از اسارت یا کشتن روزنامه نگاری می رسد و همچنین در گوشه و کنار دنیا که روزنامه نگاران قربانی خشونت و دیکتاتوری رژیم های خودکامه می شوند. کشته شدن 110 روزنامه نگار طی یک سال (2006) و در بند شدن صدها روزنامه نگار ضرورت نگاه جدیدی به روزنامه نگاری را در عرصه جهانی و در مقابله با جنگ طلبان و خشونت گرایان می طلبد که من نامش را «روزنامه نگاری صلح» می گذارم، و اینکه روزنامه نگاران در هر کجای عالم باید رویکردشان در نقل اخبار حوادث واقعه مبتنی بر نگرشی صلح طلبانه باشد و در یک تلاش جمعی رسانه ای افکار عمومی جهانی را علیه جنگ طلبان و خشونت گرایان در هر لباس و عنوانی بسیج کنند و میدان را به روی جنگ و خشونت ببندند و پرچم صلح را بر فراز عالم آنگونه بالا برند که هیچ جنگ طلبی فرصت عرض اندام نیابد.

مردم ایران که تجربه یک جنگ تحمیلی را پشت سر گذاشته اند و با اینکه در دفاع از سرزمینشان محق بوده اند اما هرگز میزان آسیبها و خسارتهای مادی و انسانی یی را که در این جنگ بر سر آنان آوار شد فراموش نمی کنند و هرچه زمان می گذرد فاصله توسعه ای ما با کشورهای دیگر و مشابه، ناشی از این جنگ، بیشتر نمایان می شود، بهتر از دیگران ضرورت پرهیز و دوری از جنگ و خشونت و تنش در روابط بین کشورها را درک می کند و تاریخ گواهی می دهد که مردم ایران همواره مردمی صلح طلب و مسالمت جو بوده اند و هیچگاه وارد جنگ و دعوا و تجاوز با همسایگان نشده اند، بلکه این همسایه ها و دیگران بوده اند که به خانه ایران وارد شده و تجاوز کرده اند و ایرانیان ناچار از دفاع و دفع تجاوز شده اند تا خانه شان امن و امان بماند.

          «روزنامه نگاری صلح» در ایران باید جریانی را در مخالفت با جنگ و خشونت راه بیندازد که تا آن سوی عالم و دولتها و قدرت طلبانی که برای حل مسایل جز جنگ و خشونت نمی شناسند و حتی برای صدور دموکراسی و حقوق بشر این حربه را کارساز می دانند، پژواک یابد. جنگ و خشونت تحت هر عنوانی و هر بهانه ای جز خرابی و ویرانی حاصلی ندارد و از درون آن دموکراسی و حقوق بشر در نمی آید، راه حل مسایل جهانی از طریق صلح و گفت و گو و تعامل راهی کم هزینه و پرسود است و از طی این راه می توان به مقصود دموکراسی و حقوق بشر رسید. جامعه ایران امروز بیش از هر      خواسته ای نیاز به صلح و آرامش دارد و «روزنامه نگاری صلح» باید بازتاب دهنده این آرمان باشد تا راه به سوی جنگ طلبان و خشونت گرایان نسبت به ایران بسته شود و کشورمان در دام جنگی دیگر نیفتد.

 

 

 


آرزو

روزنامه کیهان روز سه شنبه 6 آذرماه

گفت و شنود

 

آرزو

   گفت: یکی از روزنامه نگاران مدعی اصلاحات که به خارج از کشور گریخته در وبلاگ خود آرزو کرده که بار دیگر اصلاح طلبان در راس قدرت اجرایی قرار گرفته و اکثریت مجلس را در اختیار داشته باشند.

گفتم: آرزو بر فراریان عیب نیست!

گفت: ریاست قوه مجریه و نمایندگی مجلس با آرزو به دست نمی آید، بلکه به رای مردم نیاز دارد و مردم هم نشان داده اند که از مدعیان اصلاحات دل خوشی ندارند.

گفتم: آرزوی محال که محال نیست... پسری به مادرش گفت: آرزو می کنم که مانند پدم یک نویسنده بزرگ شوم. مادرش با تعجب گفت: ولی پدرت سواد خواندن و نوشتن هم نداشت چه رسد به اینکه نویسنده باشد، پسرش گفت: آره می دونم، منظورم این است که آرزوی من هم مثل آرزوی پدرم است!


وام دار یا ...

روزنامه کیهان روز سه شنبه 22 آبان ماه

یادداشت روز

وام دار یا...؟!

تا انتخابات هشتم مجلس شورای اسلامی چند ماهی بیشتر نمانده است و طبعاً هر چه رو به جلو حرکت می کنیم عرصه فعالیتهای انتخاباتی احزاب و گروههای سیاسی داغ تر می شود. برگزاری همایش و کنگره ترتیب دادن مصاحبه با سران احزاب واکنش هایی که معمولاً از سوی سخنگوی احزاب در مورد موضوعات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و خصوصاً سیاسی صورت می پذیرد. فعال کردن بخشهای استانی احزاب و نهایتاً رایزنی بحث و گمانه زنی هایی که راجع به سرلیستها اتفاق می افتد همگی حکایت از رونق فعالیتهای حزبی در این روزها دارد. طبق آمارهای اعلام شده تاکنون 260 حزب در قالب احزاب، جمعیتها، کانونها، مجامع و تشکل ها از کمیسیون ماده 10 احزاب پروانه فعالیت گرفته اند که بنابر اعلام منابع رسمی 60 درصد احزاب ثبت شده و دارای پرونده فعالیت در عرصه سیاسی کشور فعال می باشند.

اندیشمندانی چون موریس دوورژه جامعه شناس فرانسوی حزب سیاسی را چرخ دنده ماشین دموکراسی می داند و بر همین مبنا معتقد است که نمی توان در یک جامعه از دموکراسی سخن به میان آورد ولی به احزاب، تشکل ها و سایر نهادهای مدنی توجه نداشت. در اصول قانون اساسی کشور ما نیز که بر مبنای مردم سالاری تدوین یافته کما اینکه مقام معظم رهبری فرمودند:«کارآمدی این نظام در زمینه تحکیم مردم سالاری بود و توانست آن را جا بیندازد.» موجودیت احزاب و جمعیتها به شرط آن که اصول استقلال، آزادی، وحدت ملی و موازین و اساس جمهوری اسلامی را نقض نکنند پذیرفته شده است. در چنین شرایطی آنچه که بایستی برای یک حزب از اهمیت درجه اول برخوردار باشد منافع و مصالح ملی و ترجیح آن بر مسایل حزبی است. اگر احزاب را سازمان اصلی در عرصه پیکار سیاسی بدانیم اولویت در رقابت با سایر احزاب بایستی اراده مردم و منافع کشور باشد.

وقتی که پای بحث از احزاب و گروههای سیاسی و نقش آنان در تحولات کشور به میان می آید شاید آنچه تاکنون در محاق غفلت قرار گرفته و یا حداکثر از کنار آن با سادگی عبور کرده ایم جایگاه احزاب نزد افکار عمومی و یا به عبارت دیگر میزان اعتقاد و باور مردم نسبت به حزب و تشکل های حزبی است. حقیقت آن است که مردم ما در طول سالهای اخیر آنچنان به بلوغ سیاسی رسیده اند که به نوعی احزاب را پشت سر گذاشته و در بسیاری از موارد خودشان صاحب تحلیل و در مواقعی که سرنوشت انقلاب و انتخابات در کشور رقم خورده است صاحب تصمیم شده اند. آنچه در تمامی انتخابات نظام جمهوری اسلامی تاکنون مشاهده شده آن است که تفکرات حزبی و گروهی هیچ گاه سوار بر عقیده .و گزینش مردم نشده و آنچه که بر افکار عمومی تاثیرگذار بوده شخصیت افراد و کارنامه آنان در نظام بوده است. شاید انتخاب احمدی نژاد گواه صادقی بر این مدعا باشد چرا که آنچه در پیروزی وی دخیل بود چیزی بالاتر و جدای از گرایشهای حزبی و گروهی بود.

یک گام فراتر برویم. بسیاری اعتقاد دارند که فعالیتهای احزاب در کشورمان به معنای واقعی حزبی نیست. دلایلی هم در این رابطه دارند، از جمله آنکه اولاً فعالیتهای حزبی متکی به افراد و نهایتاً گروههای خاص است تا مردم.

ثانیاً احزاب در ایران برای تدوین سیاستها و خط مشی خود در تعامل نزدیک با مردم نیستند و مردم را دنباله رو اهداف خود می خواهند و نه لزوماً اهدافی که خواسته های مردم را تامین کند و آخر آنکه فعالیتهای حزبی در ایران مقطعی است و بیشتر در زمان انتخابات بروز می کند و در سایر مواقع به مردم خیلی کار ندارند.

در واقع اولین ویژگی یک حزب که نقش حمایتی آن از مردم و مطالبات عمومی در راستای آرمانهای انقلاب و نظام است عملاً در رتبه پایین برنامه های برخی از احزاب قرار می گیرد. این گروههای سیاسی پیش از آنکه خود را وام دار مردم بدانند و به قدرت به مثابه جایگاهی برای خدمت رسانی نگاه کنند خود را والی مردم و کسی که حق دارد به جای آنان تصمیم گیری نماید به حساب  می آورند.

از سوی دیگر مهمترین نقش احزاب ایجاد تعادل و ثبات سیاسی است که متاسفانه طی چند سال اخیر نه تنها این امر محقق نشده بلکه برخی از احزاب باعث هرج و مرج سیاسی مانع تراشی و تخریب وجهه دستگاههای حکومتی نیز شده اند. برجسته سازی نقاط ضعف و اشکالاتی که در قوای حاکمه کشور خصوصاً قوه اجرایی- وجود دارد و عدم طرح موفقیتهایی که حاصل می شود باعث ترویج نوعی درگیردی بین آحاد مردم می گردد. وقتی عضو مرکزی یکی از احزاب می گوید که حتی یک نقطه مثبت در کارنامه دولت نمی بیند و دیگری به طعنه منکر وجود رییس جمهور می شود! و صدها مصداق دیگر که بیانش چیزی جز تلخکامی در پی ندارد آیا حاصل آن جز القاء یاس و دلسردی بین مردم است؟

انکار نمی کنیم که یکی از کارکردهای ویژه احزاب تجمیع و انعکاس مطالبات مشروع و قانونی مردم به نظام سیاسی و دولت است اما تخریب و تضعیف نهاد مردمی دولت آن هم به نام مردم و از سوی احزابی که یکسره سنگ همین مردم را به سینه می زنند، آیا نامش پیگیری مطالبات مردمی است؟ مردم با تکیه بر بلوغ و شعور سیاسی که به برکت سالهای پس از انقلاب یافته اند و متاسفانه کراراً از سوی مدعیان مشارکت و اعتماد همین مردم نادیده گرفته شده است به خوبی می دانند که انگیزه اصلی این قبیل انتقادات و سیاه نمایی ها چیزی جز ابراز ناخواسته تشنگی قدرت و آرزوی دستیابی به منابع و مسندهای امور نیست. اگر احزاب خواهان آن هستند که بر عملکرد دولت نظارت داشته باشند نبایستی این مهم را به مچ گیری و تخریب تنزل دهند.

روز به روز به انتخابات مجلس نزدیک تر می شویم و انتظار می رود رفتارهای انتخاباتی احزاب نه جنگی برای بقای قدرت بلکه رقابتی بای خدمت بیشتر به مردم که ولی نعمت انقلاب و کشورند باشد. متاسفانه همواره در ایام نزدیک به انتخابات حوادثی از سوی برخی از احزاب و شاید بتوان گفت باندهای سیاسی- رخ می دهد که شیرینیهای مشارکت مردم در سرنوشت خود را اندکی به تلخی  می کشاند و آن هم استفاده از حربه های مختلف برای تضعیف و تخریب حزب و جناح رقیب است.

احزاب و گروههای سیاسی باید بدانند مردم ما خواهان عدالت اجتماعی، تامین رفاه همگانی، توسعه اقتصادی و صنعتی مبتنی بر مبانی اسلامی و برنامه های دانایی محور هستند.

احزاب و گروهها نیاز به استفاده از تجربه گذشتگان دارند و باید به این نکته توجه کنند که در شرایطی قادر خواهند بود اعتماد مردم را حاصل نمایند که خدمتگذار و تضمین کننده مطالبات حقیقی مردم بوده و خود را از دایره شعار و شعار زدگی بیرون آورند. برخی از فعالیتهای انتخاباتی احزاب به جای اینکه در راستای اهداف اسلام و نظام باشد بیش از هر چیز دل دشمن را شاد می کند. بدون تردید رعایت توصیه مقام معظم رهبری می تواند از هر حیث راهگشا باشد. معظم له می فرمایند:«من خواهش می کنم همیشه، در همه دورانها، انتخابات را وسیله ای قرار بدهید برای قوت ملی برای افزایش اقتدار ملی نه برای تضعیف نظام و تضعیف آبروی ملت. جنجالهایی که بعضاً از طرف بعضی از احزاب و گروهها و جریانهای سیاسی و جناحهای  مختلف، گرایشهای مختلف، با شوق و ذوق و علاقمندی همه عواملشان را بسیج کنند و انتخابات را به عنوان یک هدف عالی، هدف خوب، هدف شیرین مورد توجه قرار بدهند و به دعوا و جنجال و اهانت و پنجه به روی هم کشیدن، قضایا را نکشانند. انتخابات را  وسیله ای بکنید برای اینکه دشمنان را ناامید بکنید.»

حمید امیدی  


واکنش مجلس به استعفای لاریجانی

روزنامه اعتماد یکشنبه 29 مهرماه 1386 شماره 1519

واکنش مجلس به استعفای لاریجانی

 

گروه سیاسی، صبا آذر پیک: اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس دلیل اصلی استعفای علی لاریجانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی را افزایش اختلافات وی با محمود احمدی نژاد عنوان  می کنند. در حالیکه هنوز چند ساعتی از تایید رسمی استعفای مسئول مذاکره کننده تیم هسته ای ایران نگذشته بود، رضا طلایی نیک از اعضای کمیسیون امنیت ملی به صراحت اعلام کرد استعفای لاریجانی از یکسال پیش قابل پیش بینی بوده است. به گفته نماینده کبودرآهنگ به رغم موفقیت لاریجانی با وجود تنگناهای خارجی و برخی مشکلات داخلی و جلوگیری از فرصت سوزی سیاسی، ناهماهنگی میان سیاستهای وی و شخص رییس جمهور منجر به این استعفا شده است: «به رغم توانایی مدیریتی و قدرت تعامل و روابط نزدیک لاریجانی با مسئولان ارشد نظام و دیگر شخصیتهای موثر کشور برای موفقیت در مذاکرات هسته ای ضرورت نزدیکی بیشتر احمدی نژاد و لاریجانی وجود داشت که محقق نشدن آن ادامه کار را برای دبیر شورای عالی امنیت ملی ناممکن کرد.» در حالیکه بسیاری از اعضای کمیسیون امنیت ملی مانند رییس این کمیسیون روز گذشته حاضر به پاسخگویی و اظهار نظر در مورد دلایل این استعفا نشدند طلایی نیک عنوان کرد:«الگوی ساختاری و مدیریتی دولت نهم در به کارگیری مدیران کشور با استمرار مسئولیت لاریجانی تجانس کامل نداشت.» در حالیکه این عضو کمیسیون وفاق و کارآمدی معتقد است که ادامه مسئولیت لاریجانی بیش از این با بروز برخی مشکلات و ناهماهنگیها درآینده مواجه می شد اما چندین بار هشدار میدهد که احتمال التهاب در فضای سیاسی و پرونده هسته ای کشور پس از استعفای دبیر شورای عالی امنیت ملی متصور است:« با وجود بهتر شدن فضای پرونده هسته ای پس از گزارش مثبت البرادعی استعفای لاریجانی این نگرانی را ایجاد می کند که التهاباتی مجددا این پرونده را فرا بگیرد.» حتی افرادی از اعضای کمیسیون امنیت ملی که حاضر به گفتگو در مورد تاثیرات منفی این استعفا نبودند هم بر این موضوع صحه می گذاشتند که این اتفاق در آستانه مذاکره آستانه مذاکره روز سه شنبه لاریجانی و سولانا به ضرر ایران است اما طلایی نیک در پاسخ به این سوال که پس چرا مقامات عالی رتبه نظام با استعفای لاریجانی موافقت کرده اند به این موضوع تاکید می کند که ادامه مسئولیت لاریجانی و نرفتن ایشان از تیم هسته ای هم احتمال بروز ناهماهنگیها در برخی موضوعات را فراهم می کرد:«استعفای لاریجانی در چنین شرایطی با وجود بالا بردن ضریب ریسک دولت و کم شدن یار برای انها در هماهنگی و انسجام درونی قوه مجریه با وجود برخی چالشهای فرابخشی موثر خواهد بود.» اما آنچه در واکنش اعضای کمیسیون امنیت ملی قابل توجه بود خودداری آنها از ارائه توضیح بیشتر در مورد مصداقهای اختلاف لاریجانی-احمدی نژاد بود. چنانچه علاءالدین بروجردی رییس کمیسیون امنیت ملی مجلس این مصادیق را در شرایط کنونی غیر ممکن عنوان کرد و رضا طلایی نیک هم ارائه این توضیحات را به احمدی نژاد و لاریجانی سپرد: « لاریجانی و احمدی نژاد باید متناسب با مصالح ملی (در مورد اصرار بر استعفا)و (موافقت رییس جمهور) برای کاهش برداشتهای منفی به افکار عمومی توضیحاتی را ارائه کنند.» گرچه این عضو کمیسیون امنیت ملی هم بیان مصادیق اختلافی که سرنوشت تیم هسته ای ایران را به اینجا رسانده بر عهده دو چهره سرنوشت ساز این پرونده می گذارد. اما محمد نبی رودکی نایب رییس کمیسیون امنیت ملی با بیان اینکه: هر گونه اظهار نظری در شرایط کنونی جنبه امنیتی دارد، از جلسه اضطراری کمیسیون امنیت ملی خبر می دهد:«استعفای لاریجانی می تواند سرنوشت مذاکرات هسته ای بویژه با نزدیکی مذاکرات حیاتی لاریجانی-سولانا را با نقاط پر ابهامی مواجه سازد به همین دلیل بیان مصادیق اختلاف احمدی نژاد-لاریجانی از سوی نمایندگان مجلس تا پیش از بررسی جوانب مختلف بیان این موارد در جلسه فوق العاده کمیسیون امنیت ملی امکان پذیر نیست.» وی هم مانند سایر دوستان خود از بیان اظهار نظر در مورد اینکه آیا مقامات عالی رتبه نظام با این استعفا موافق هستند یا نه خودداری کرد و گفت: «از این موضوع اطلاعی ندارم و نمی خواهم اظهار نظر شخصی بکنم.» اما نایب رییس کمیسیون امنیت ملی توضیح جالبی در توصیف احمدی نژاد-لاریجانی ارائه می کند:«لاریجانی از شخصیتهای برجسته فلسفی بوده که از هوش سرشاری در حوزه دیپلماسی برخوردار است و این تواناییها تاکنون پرونده هسته ای ایران را به جلو سوق داده است. اگرچه همین موضع گیریها موضع گیری نظام وحتی احمدی نژاد هم بود اما...»وی با قطع کردن گفتارش و خودداری از توضیح بیشتر اما در توصیف افکار لاریجانی این طور می گوید:«موضع گیری منطقی لاریجانی نسبت به آمریکا را نمی توان فراموش کرد. وی با این تعبیر که اگر آمریکا فکر اقدام نظامی علیه ایران بکند اسراییل را روی ویلچر خواهد دید باعث کاهش تنشها شده بود.»    

 

 


مغزهای آک بند

روزنامه کیهان دوشنبه 30 مهر ماه 1386

نکته

مغزهای «آک بند» ؟!

 

استعفای لاریجانی از دبیری شورای عالی امنیت ملی و جایگزینی جلیلی به این سمت همانگونه که انتظار می رفت و طبیعی نیز بود بلافاصله بعد از اعلام خبر با تفسیر و تحلیل و گمانه زنیهای گسترده ای در داخل و خارج کشور روبرو شد. در برخی از این تحلیلها و گمانه زنیها رد پایی از واقعیت دیده می شود و برخی از آنها به اندازه ای سطحی و دم دستی است که «خنده دار» به نظر میرسد.اختلاف سلیقه میان لاریجانی و رییس جمهور در پاره ای از مسایل واقعیتی است که در برخی تحلیلها دیده می شود اختلاف آنها در اهداف و راهبرد هسته ای کشورمان نظریه ای سخیف و ناشی از کم اطلاعی و نگاه سطحی برخی از تحلیلگران است چرا که تصمیمهای کلان و راهبردی در پرونده هسته ای بر عهده شورای عالی امنیت ملی است و این تصمیم ها با حضور همه اعضا از جمله رییس جمهور به تصویب می رسند و فقط با تایید رهبر معظم انقلاب رسمیت می یابند، بنابراین دبیر شورای عالی امنیت ملی هر که باشد ملزم به اجرا و عملیاتی کردن مصوبات این شورا خواهد بود و بدیهی است که اختلاف نظر راهبردی میان رییس جمهور و دبیر شورای عالی امنیت ملی اساساً بی معنی است. اگرچه اختلاف نظر در محدوده اجرا و یا گزینش تیم معاونان و امثال آنها که در حد اختلاف سلیقه است همیشه امکان بروز دارد و این تفاوت سلیقه در جابه جایی اخیر بی تاثیر نبوده است. با توجه به ساختار شورای عالی امنیت ملی و گردش کار مصوبات آن که تایید رهبری نقطه پایان و رهایی آن است، تحلیل و گمانه افراد و گروههایی که تغییر دبیر شورای عالی امنیت ملی را به مفهوم تغییر در استراتژی هسته ای ایران تلقی می کنند- یا به خاطر وابستگی های جناحی اینگونه وانمود می کنند- گمانه ای بی اساس است چراکه تغییر استراتژی هسته ای کشور حتی با جابه جایی روسای دولتها نیز امکان پذیر نیست و تا کنون نبوده است. هر چند که بینش و منش روسای جمهور در میزان پیشرفت امور نقش موثری دارد بی آنکه در تغییر استراتژی موثر باشد. و اما سطحی ترین تحلیلها که از سوی برخی گروههای سیاسی مدعی اصلاحات ارائه شده است ارتباط این جابه جایی با سفر پوتین به ایران است. این گمانه به اندازه ای سخیف و دم دستی است که فقط می توان آن را خنده دار توصیف کرد. چرا که وقتی که جمهوری اسلامی ایران در برابر زور گویی و باج خواهی 1+5 کمترین چرخشی از خود نشان نداده است آیا تصور چرخش در برابر پوتین که فقط یکی از اعضای این گروه آن هم نه اصلی ترین و قوی ترین آنهاست خنده دار نیست؟ و بر فرض محال-چون فرض محال که محال نیست- اگر چنین چرخشی در دستور کار باشد تغییر دبیر شورای عالی امنیت ملی چه نقشی می تواند در این تصمیم داشته باشد؟ و بالاخره چرا این چرخش به صورت آشکار و در جریان مذاکرات هسته ای اعلام نشود؟ این تحلیل خنده دار فقط از سوی برخی گروههای مدعی اصلاحات و مخصوصاً یکی از آنها که به پستو نشینی شهره است ارائه شده و محافل خارجی به خاطر حفظ پرستیژ خود از اینگونه تحلیلهای مضحک خودداری کرده اند. به عنوان مثال یکی از اعضای مرکزیت این گروه پستونشین در واکنش به جابه جلیی اخیر گفته است بالاخره خبر استعفای آقای لاریجانی که بلافاصله پس از بازگشت پوتین از تهران صورت گرفته بود با سه روز تاخیر رسماً اعلام شد! کج سلیقگی و ضعف مدیریت خبری مسئولان ذیربط نیز در پیدایش اینگونه تحلیلهای دم دستی بی تاثیر نبوده است. زیرا واقعیت آن است که آقای لاریجانی نزدیک به دو هفته قبل استعفای خود را به رییس جمهور تسلیم کرده و این استعفا بعد از چند روز نهایی شده بود و خبر آن در بسیاری از محافل سیاسی حتی در برخی محافل خارجی- پیچیده بود بنابراین جای این سوال هست که چرا این خبر در گرماگرم جریان سفر پوتین به ایران و بازتابهای پر حجم آن اعلام می شود تا برخی از مغزهای «آک بند» -بخوانید کار نکرده- بهانه ای برای تحلیلهای من درآوردی و خنده دار پیدا کنند؟! البته ممکن است گفته شود اگر این خبر قبل از سفر پوتین اغلام می شد همان مغزهای آک بند در تحلیلهای خنده دار خود از این استعفا به جای «موخره» از «مقدمه» ! سفر پوتین استفاده می کردند ولی خبر قطعی آن هم خبری که قبلاً ولو در سطح محدود منتشر شده بود بهتر آنکه به موقع خود اعلام شود. و اما برخی نیز استعفای دکتر لاریجانی را با هدف آغاز فعالیت گسترده و پیگیر ایشان در جبهه اصولگرایان و در راستای انتخابات مجلس هشتم ارزابی کرده اند. این دسته از تحلیلگران که گمانه آنها-صرفنظر از صحت و سقم آن- هوشمندانه است برای اثبات نظر خویش عمدتاً روی سه نکته تاکید داشتند.1- هوشمندی و سابقه مدیریت قوی لاریجانی2- اعتماد راسخ وی به اصولگرایی 3- توان تجربه شده تشکیلاتی و سازماندهی. این تحلیل در هر دو طیف اصولگرایان و اصلاح طلبان دیده می شود با این تفاوت که طیف اول با خرسندی و طیف دوم با نگرانی  و اضطراب از آن یاد می کنند. و بالاخره اگر چه لاریجانی در دوران مسئولیت هسته ای خود موفقیتهای فراوانی داشته است ولی جابجایی او-بدون اظهار نظر درباره آن- اولاً تغییری در سیاست کلان و راهبرد هسته ای جمهوری اسلامی ایران ایجاد نمی کند، ثانیاً تجربیات او مخصوصاً به عنوان نماینده رهبری در شورای عالی امنیت ملی همچنان در خدمت نظام و جبهه اصولگرایان است و ثالثاً جایگزین او از شجاعت توانمندی آزمون شده و عزم راسخی برخوردار است که این ویژگیها مانند بسیاری از موارد  مشابه دیگر می تواند در فاصله ای کوتاه کمبود تجربه ایشان در عرصه هسته ای را جبران کند.. 

حسین شریعتمداری                                                                       

 

 


گزاره های کلیدی در تحلیل مساله عراق

 

 

روزنامه کیهان روز دوشنبه 14 آبان ماه

یادداشت روز

 

گزاره های کلیدی در تحلیل مساله عراق

 

حل مساله خاورمیانه را از کجا باید آغاز کرد؟ آمریکاییها که فکر می کنند منافع حیاتی آنها در تسلط کامل بر این منطقه است مدتهاست به اندیشه درباره این پرسش مشغولند. نگاهی ولو گذرا به دیپلماسی آمریکا در خاورمیانه ظرف ماههای اخیر نشان می دهد این سوال در هیئت حاکمه امریکا پاسخ واحدی نیافته است. اگرچه کلیاتی وجود دارد که همه درباره آن توافق دارند. یک جنبه از آن کلیات توافق شده این است که آمریکاییها قاطعانه به این نتیجه رسیده اند حل مساله خاورمیانه در گرو حل مساله ایران است و در خاورمیانه نهایتاً و پس از کنار زدن همه واسطه ها آنکه رویاروی آنها باقی می ماند تنها ایران است، حال چه به شکل یک واحد سیاسی-جغرافیایی و چه به مثابه یک ایدئولوژی الهام بخش و آرمان منتشر. قدرت یابی روزافزون ایران در خاورمیانه و افزایش توان تاثیرگذاری آن در معادلات منطقه ای باعث شده است آمریکائیها حتی به طور رسمی اعلام کنند ایران مهمترین مساله سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه ظرف 10 سال اخیر است. جنبه دوم به این موضوع بازمیگردد که آمریکا احساس می کند تا برای مساله اسراییل-فلسطین در خاورمیانه راه حلی پیدا نشود هر تلاشی برای استقرار یک نظم مطلوب غرب در خاورمیانه را باید از پیش شکست خورده محسوب کرد. به همین دلیل است که می توان دید آمریکا در ماههای گذشته انرژی فراوانی صرف پیدا کردن راه حلی برای این موضوع کرده است گرچه هیچ کدام از این راه حلها از جمله آنچه در نوامبر تحت عنوان کنفرانس پاییز طراحی شده- شانس توفیق زیادی ندارد به این دلیل بسیار روشن که بازیگران کلیدی دخیل در ماجرا مانند ایران و گروههای جهادی علاقه ای به حضور در آن نشان نداده اند. امریکا در آناپولیس حتی اگر بتواند توافقی سامان بدهد-که بعید است- نهایتاً با کسانی توافق کرده که خیلی کاره ای نیستند. جنبه سوم اما به عراق مربوط است و باتلاقی که امریکاییها در آنجا به دست خود برای خویش بوجود آورده اند. عراق عاجل ترین مساله سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه است و ظاهراً نقدترین سرمایه های امریکا برای حل آن بسیج شده است. دو موضوع ایران و باصطلاح صلح خاورمیانه اگرچه از دید امریکاییها مهمتر و بنیادی تر به حساب می آید اما هیچ یک فوریت عراق را ندارد. تیم فعلی حاکم بر کاخ سفید احساس می کند حیات و ممات آن در صحنه سیاسی امریکا و اینکه اساساً فرصتی پیدا کند که به مسایل ایران و فلسطین هم بپردازد مستلزم این است که موفق شود لااقل به طور نسبی خود را از مهلکه عراق بیرون بکشد. برای رسیدن به این هدف امریکاییها ظرف ماههای اخیر یک بار در استراتژی کلان و چندین بار در تاکتیکهای خود بازنگری کرده است. محصول این بازنگری ها البته چندان چنگی به دل   نمی زند. هنوز هیچ نشانه ای از آنچه واقعاً بتوان آن را بهبود نامید در عراق مشاهده نمی شود و امریکاییها هم هر روز که   می گذرد به مرز مهلت زمانی خود برای حل مساله عراق نزدیکتر می شوند. تنگی وقت و ناکارآمدی راه حل های پی در پی آمریکا را در مواجهه با موضوع عراق در وضعیتی سخت ناگوار قرار داده است. آخرین چاره ای که امریکا در این وضعیت وخیم پیش روی خود دیده بحران آفرینی در صحنه عراق و جایگزین کردن ابزارهای دموکراتیک که البته تا آنجا که به امریکا مربوط می شود هیچ وقت در عراق مطلوب نبوده- با روشهای خشن و براندازانه است. نمونه ای از این تلاشها را می توان در بحرانی دید که مدتی است در روابط شمال عراق و ترکیه بوجود آمده است. یک نگاه سطحی احتمالاً به ما خواهد گفت همه چیز به ناارامی مربوط است که جدایی طلبان پ ک ک در مرزهای ترکیه بوجود آورده اند. اما واقعیت فراتر از این است. به نظر می رسد هدف اصلی این بازی بیش از آنکه ترکیه یا پ ک ک باشد دولت شیعه نوری مالکی در عراق است که با دولت اسلامگرای همسایه خود در ترکیه همواره روابط صمیمانه ای داشته و البته امریکا هرگز از این نزدیکی برخاسته از هویت دینی خوشنود نبوده است. بعضی تحلیلگران کاملاً آشنا به مسایل جاری منطقه معتقدند هدف اصلی غائله پ ک ک ترکیه در واقع دولت مالکی است که امریکا همه روشهای داخلی برای براندازی ان را امتحان کرده و پس از ناکام ماندن آنها حالا به یک ابزار خارجی متوسل شده است. طراحی امریکاییها این است دولت شیعه در عراق را با یک معامله دو سر ضرر مواجه کنند. دولت مالکی اکنون اگر جانب ترکیه را بگیرد احتمالاً در روابط با متحدان کرد خود دچار مشکل خواهد شد و اگر از کردها دفاع کند مناسبات خود با همسایه اسلامگرا را تخریب کرده است. اگرچه به سبب دیپلماسی فعالی که ایران در روزهای اخیر در قبال تمام طرفهای درگیر در قضیه بکار گرفته اکنون می توان گفت که بحران تا حدودی کنترل شده اما نفس اینکه امریکا اینگونه از همه ابزارهای خود علیه دولت شیعه در عراق استفاده می کند علامتی است از اینکه نقشه های شیطانی دیگری هم در راه است. بر مبنای آنچه گفته شد و با ملاحظه بسیاری وقایع و عوامل دیگر می توان گزاره های کلیدی در تحلیل مساله عراق از دید امریکا را چنین خلاصه کرد:

1.      امریکاییها دریافته اند که شانس پیروزی نظامی در عراق وجود ندارد و این بحران ولو راه حلی داشته باشد ان راه حل حتماً غیر نظامی است.

2.      امریکاییها قصد دارند بحران عراق را بین المللی کنند. در واقع اگرچه ورود امریکا به صحنه عراق یک ورود یکجانبه بود اما حالا در مدیریت صحنه عراق امریکاییها چاره ای نمی بینند الا اینکه برای کاستن از وزن باری که به تنهایی به دوش گرفته اند دیگران را هم در حدی که تسلط امریکا را بر امور عراق مخدوش نکند وارد صحنه کنند. طراحی نشستهای چند جانبه همسایگان عراق اساساً از چنین ایده ای نشات گرفته است.

3.      امریکاییها مطمئن شده اند که باید از عراق بیرون بروند، منتها پیش از خروج می خواهند لااقل 3 کار بکنند. اول، امریکایی سازی نقاط کلیدی ساختار دولت در عراق خصوصاً نفت، ارتش، پلیس و دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی. دوم، به دست آوردن یک موفقیت ولو مقطعی در زمینه امنیت و سوم، تلاش برای تضعیف ایران در منطقه تا آنجا که به قول خودشان پس از خروج امریکا از خاورمیانه منطقه دربست در اختیار ایران قرار نگیرد.

مهدی محمدی


کفن دزد

روزنامه کیهان روز چهار شنبه 23 آبان ماه

گفت و شنود

 

کفن دزد

 

گفت: چند تن از سناتورهای آمریکایی به دیک چنی معاون جنگ افروز بوش اعتراض کرده اند که چرا با جنگ افروزی های خود آبروی آمریکا را بر باد داده است؟

گفتم: ولی دولت بوش آبرویی نداشت که بر باد برود.

گفت: دیک چنی در پاسخ گفته است اگر به عراق و افغانستان حمله نمی کردیم منطقه خاورمیانه را از دست می دادیم.

گفتم: اما حالا که در باتلاق عراق افتاده و هر روز دهها کشته می دهند بی آنکه به هیچ کدام از اهداف خود رسیده باشند.

گفت: چه عرض کنم؟! حیوونکی توی هچل افتاده می خواد بهانه بیاره ولی عقلش نمی رسه و کار را خراب تر می کنه.

گفتم: کفن دزدی مشغول کندن یک قبر بود تا چشمش به مامور گورستان افتاد رفت سر یک قبر دیگه نشست، مامور پرسید اینجا چه می کنی؟ گفت: آمده ام سر قبر پدرم فاتحه بخوانم. مامور گفت: ولی اینکه قبر یک بچه دو ساله است و کفن دزد جواب داد: آره! آخه مرحوم پدرم وقتی یک بچه دو ساله بود فوت کرد!


کاروانسرا

روزنامه کیهان روز سه شنبه 22 آبان ماه

گفت و شنود

کاروانسرا

 

گفت: در خبرها آمده بود که شاه یکی از کشورهای عربی در مسافرت به اروپا بیش از 400 نفر از جمله تعدادی آشپز، خدمه، پیشکار و ... با خود برده است.

گفتم: این همه خدم و حشم به چه کار آید؟

گفت: چه عرض کنم؟! به قول نثر نویسان قدیم به وقت عشرت از عیش کاهند و به وقت عسرت زحمت افزایند.

گفتم: کالسکه ناصرالدین شاه شب هنگام در مسیر یکی از شهرها خراب شده بود و در حالیکه خدمه مشغول تعمیر بودند شاه به کاروانسرایی که همان نزدیکی بود رفت و   دق الباب کرد، کاروانسرادار از پشت در پرسید کیه؟ و ناصرالدین شاه گفت: ما، سلطان ابن سلطان، خاقان ابن خاقان، اعلیحضرت صاحبقران و ... کاروانسرادار حرف او را قطع کرد و گفت، ما فقط یک تخت خالی داریم و برای اینهمه آدم جا نداریم!


فرصتی برای انصاف ورزیدن

روزنامه کیهان روز دوشنبه 28 آبان ماه

یادداشت روز

فرصتی برای انصاف ورزیدن

 

این چندان در میان اهل سیاست خصوصاً از نوع اصلاح طلب آن معمول نیست، اما دیروز دو تن از چهره های بسیار شاخص جبهه مخالف اصولگرایی ناچار دیپلماسی هسته ای دولت نهم را به دلیل دستاورد بزرگ و بسیار با ارزش آن در همکاری با آژانس بین المللی انرژی اتمی، ستودند. سید محمد خاتمی و سید کمال خرازی رییس جمهور و وزیر خارجه دولت اصلاحات در اقدامی که باید آن را به حساب صداقت آنها گذاشت اذعان کرده اند، دستاوردی که به سبب محتوای گزارش اخیر البرادعی نصیب ایران شده موفقیتی است که جز ایستادگی دولت نهم علت دیگری نداشته است. ایستادگی که رییس دولت نهم البته آن را مولفه ای از ایستادگی رهبری و مردم خوانده است.

دیپلماسی هسته ای دولت نهم تا امروز یکی از مهم ترین مجاری تاخت و تاز منتقدان ناصح و عیب جو هر دو- علیه اصولگرایان بوده است، اگرچه بزرگان جبهه مخالف اصولگرایی همواره از ورود به یک بحث صریح و شفاف در این باره طفره رفته اند اما رئوس انتقاد آنها علیه این نوع خاص از دیپلماسی اکنون از فرط تکرار به کلیشه می ماند و چیز پنهانی درباره آن باقی نمانده است.

خلاصه بسیار فشرده و در عین حال دقیق آن انتقادها این است که گفته می شود این سیاست خارجی دولت اصولگرا «پرهزینه و کم دستاورد» است و ادامه این روند نه تنها کشور را به درون بحرانهای عمیق پرتاب خواهد کرد بلکه خسارتهایی به بار خواهد آورد که دیگر تا سالها نمی توان آنها را جبران نمود. در سوی مقابل اصولگرایان استدلال می کنند اتفاقاً این سیاست خارجی برخی از اصلاح طلبان بوده که تقریباً بدون دستاورد امتیازهایی بزرگ به دشمنان کشور واگذار کرده و هزینه هایی کلان روی دست کشور گذاشته است.

حالا بزرگان اصلاح طلب به جمع ستایندگان مشی اصولگرایانه در سیاست خارجی بویژه پرونده هسته ای-  پیوسته اند. آیا معنای چنین دیدگاهی این است که اصلاح طلبان کم کم در حال ایمان آوردن به محاسن اعمال اقتدار و ایستادگی در مقابل دشمنان هستند و بالاخره تکلیف آن گزاره های ظاهراً جدلی الطرفین چه می شود؟

استفاده از متدی که آن را در تحلیل تاریخی «مقایسه وضعیت» می نامند روش خوبی است تا بتوان به نفع دیپلماسی هسته ای دولت اصولگرا استدلال کرد اگرچه با استفاده از روشهای بسیار متنوع دیگر هم کم و بیش می توان به این نتیجه رسید.

اولین نکته ای که باید دقیقاً به آن توجه کرد این است که سابقه و محتوای دیدگاههای ابراز شده توسط اصلاح طلبان نشان می دهد برای آنها فناوری هسته ای خصوصاً فناوری غنی سازی اورانیوم- اصالتی ندارد و می توان از آن در مقابل «ارتقاء روابط با غرب» که کاملاً اصیل و حیاتی پنداشته می شود صرف نظر کرد.

نویسنده این سطور اکنون مجالی برای ورود به جزییات ندارد و مصلحت نیز ورود به بعضی سوابق تاریخی را اقتضاء نمی کند، ولی به سادگی می توان به یاد آورد که چگونه برخی از آقایان از روز اولی که توانایی فنی کشور را چندان جدی نمی گرفتند ولی بعد هم که در اثر تاییدات مکرر آژانس ناچار از اذعان به آن شدند باز هم آماده بودند ارزان و بی دغدغه آن را پیش پای آنچه بهبود روابط با اروپا می خواندند قربانی کنند. درست به همین دلیل از مقطع نوامبر 2004 به بعد مذاکرات هسته ای با تروئیکای اروپا عملاً بدل به گفت و گوهای ارتقاء روابط در چارچوب توافقنامه پاریس شد و اگر نبود اینکه سر این رشته واقعاً جای دیگری است و اگر از دیپلماتهای اصلاح طلب به اندازه کافی اختیار داشتند تا حالا شاید چیزی شبیه بسته مشوق های اوت 2005 جایگزین فناوری شده بود که در نطنز وجود دارد. نکته دوم به تامل در معنای دقیق آن چیزی برمی گردد که اصلح طلبان آن را واقع گرایی در سیاست خارجی می خوانند. این اصطلاح دهان پرکن از جمله آن مواردی است که نیاز به راززدایی دارد. دقت در مجموعه ادبیات دیپلماسی به اصطلاح واقع گرا که عمدتاً توسط اصلاح طلبان تولید شده نشان می دهد خوب اگر توجه کنیم مقصود آنها از واقع گرایی در واقع جز این نیست که برتری بلامنازع قدرت سیاسی و نظامی امریکا در جهان «به عنوان یک واقعیت» و اصل اساسی در تعامل با دنیای خارج پذیرفته شود و بعد تمامی دیپلماسی خود را بر دوش آن استور کنیم. بر این مبنا به طور طبیعی هر نوع دیپلماسی که درصدد به چالش کشیدن هژمونی آمریکا باشد و پیروزی بر آن را امری محتمل بداند «متحورانه»، «آرمانگرا» و «تبلیغاتی» خوانده می شود. از دید اصلاح طلبان ساختمان هر نوع دیپلماسی را باید بر این فرض بنا نهاد که آمریکا قدرت اول و آخر جهان است و تلاش برای تفوق بر آن جز طلب روزی ننهاده کردن و بیهوده خود را به میانه بازی بی سرانجام افکندن نیست. به همین دلیل است که آقایان هرگز حاضر نشدند در مذاکرات خود با غرب سرنوشت پرونده هسته ای را به دیگر پرونده های منطقه ای که ایران در آنها نسبت به امریکا دست بالا دارد- گره بزنند و از قدرت منطقه ای بی بدیل ایران به عنوان اهرمی قدرتمند در چانه زنی های دیپلماتیک استفاده کنند. فرض مستتر در این نوع نگاه به فرایندهای حاکم بر جامعه جهانی این است که گویی جهان از فردای روز پایان جنگ جهانی دوم قدمی جلوتر نیامده و قدرت آمریکا نیز روی یک نمودار مستقیم الخط با شیب مثبت روز به روز فزونی یافته است، متقابلاً از این سو نیز گویی که ایران هنوز همان کشور نحیف و بی سرمایه ای است که باید حد خودش را بشناسد و به آنچه «بزرگترها» به آن می دهند قناعت کند، تا مبادا دردسر درست شود. این چنین خطی دیدن روند تحولات بین المللی و نگاه کم عمق به توانایی ها و مشکلات خود و دشمن بیش از آنکه ساده انگاری باشد خود فریبی است. خاورمیانه پس از 11 سپتامبر چنان تغییر شکل داده که امروز آمریکا در رسمی ترین و بالاترین سطوح ممکن به نفوذ غیر قابل چشم پوشی ایران در ان اذعان دارد و از ده ها مسیر به دنبال یافتن روشی برای کشاندن ایران به مسیر همکاری با خود است. امکان پیروزی بر آمریکا و تغییر دادن معادلات به نفع خود اکنون برای ایران واقعیتی است که اتفاق افتاده نه چیزی که تازه بخواهیم درباره احتمال یا عدم احتمال آن در آینده سخن بگوییم. در داخل ایران شاید بعضی هنوز به این باور نرسیده باشند اما در خود آمریکا حجم اعترافها به دست بالای ایران از حد گذشته است. نکته سوم اما کلیدی تر است، منتقدان دیپلماسی هسته ای دولت اصولگرا آیا می توانند عقب نشینی گام به گام آمریکا در مقابل ایران طی دو سال گذشته را انکار کنند و مهمتر از این به این نکته توجه نکنند که اکنون پیشنهادهای درباره پرونده هسته ای روی میز ایران است که برخی از مدعیان اصلاحات به خواب هم نمی توانستند دید؟ ملاحظات دیپلماتیک اکنون مجال ورود به جزییات را نمی دهد ولی غربیانی که روزی از UF4 جلوتر نمی آمدند حالا از پذیرش نطنز صنعتی به شرط یک ترمز حرف می زنند، آیا با مذاکره و مبادله دل و قلوه پای میز امکان رسیدن به چنین موقعیتی وجود داشت. سخنان دیروز دو صاحب منصب اصلاح طلب نشان داد اصلاح طلبان دلسوز علاقه ای ندارند فرزندان این ملک فردا روز که تاریخ خود را می خوانند از شباهت عجیب و غریب حرفهای برخی از دوستان خود با دشمن ایران متحیر شوند، چنین پیشرفتی را باید مغتنم شمرد.

مهدی محمدی